۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

جرمی نابخشودنی : روزآنلاین

دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۸
بازخوانی پرونده یک روزنامه نگار

افشای شکنجه جرمی نابخشودنی است

روند دستگاه قضایی دربرخورد با افرادیکه به گفته مهدی کروبی در زندان تحت شکنجه و تجاوز قرار گرفته اند، نشان از آن دارد که دستگاه قضا به جای پی گیری و احقاق حقوق این افراد به رویه مسکوت گذاردن قضیه و یا تکذیب موارد شکنجه و تجاوز در زندان را در پیش گرفته است . به گفته مهدی کروبی برخورد صورت گرفته از سوی ضابطان قوه قضائیه با یکی از افرادیکه مورد تجاوز قرار گرفته تهدید آمیز بوده و بیشتر به بازجویی شباهت داشته و تا آنجا پیش رفته اند که با مراجعه به محل سکونت این فرد و طرح سوالاتی هدفدار از همسایگان، آسایش خانواده او را بر هم زده اند به طوریکه این فرد اکنون ناپدید شده است. این قضیه در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی تازگی ندارد و تاکنون هیچ یک از افرادیکه در 30 سال جمهوری اسلامی مورد شکنجه و آزار جنسی قرار گرفته اند نتوانسته اند به دلیل برخورد مسولان این موراد را اثبات کنند و خود متهم به نشر اکاذیب شده و پرونده دیگری برای آنها به عنوان متهم باز شده است. از این جهت است که بسیاری از افرادیکه در زندان ها مورد تعدی و آزار قرار می گیرند از پی گیری موضوع خودداری کرده و قضیه را مسکوت بگذارند. نوشتار زیر یکی از مواردی است که یک روزنامه نگار بعد از آزادی اقدام به پی گیری شکنجه و آزار جنسی خود در زندان کرده اما با شکایت بازجو و نهاد های مسول متهم به نشراکاذیب شده و پرونده دیگری برای او باز شده است. پیش از این دکتر محمد سیف زاده، وکیل فرشته قاضی در مصاحبه ای درباره تخلفات قاضی مرتضوی درباره این موضع نیز صحبت کرده بود.

از در شعبه اول بازپرسی که وارد می شوم بازپرس حسینی داد میزند حالا دیگه با ماهواره مصاحبه می کنی؟ حیرت زده می مانم نگاهی به دختری که دوربین به دست در کنار مردی ایستاده می کنم و می گویم منظورتان از مصاحبه با ماهوراه چیست؟ بازپرس می گوید همان ها که مصاحبه کردی و نشر اکاذیب کردی ما آمارت رو داریم.

می گویم من از روز آزادی ام تا دو روز پیش ، یعنی دو هفته تمام بیمارستان بوده ام و اکنون هم که احضاریه فرستادید و در خدمت شما هستم.

چند برگه پرینت شده مقابلم میگذارد. مصاحبه ها و نوشته های عیسی سحرخیز، محمد علی ابطحی و ماشالله شمس الواعظین به اتفاق مصاحبه های همسرم درباره پرونده من است.

می گوید بنویس که سحرخیز و ابطحی و شمس الواعظین تو را فریب داده اند و به اتفاق همسرت تبانی کرده اند.

ادبیات آشنایی دارد بازپرس و من که تازه از زندان آزاد شده ام گویا دیگر با این ادبیات کاملا آشنا هستم می گویم هیچ تبانی ای در کار نبوده و من از بازجو و قاضی پرونده ام به دلیل فحاشی ، آزار جنسی، ضرب و شتم و شکستگی بینی شکایت دارم.

تهدید میکند که اگر از سحرخیز و ابطحی و شمس الواعظین و همسرم شکایت نکنم به اتهام نشر اکاذیب و تبانی با آنها، حکم ده سال زندان را خود برایم خواهد داد.

دخترک که دوربین به دست ایستاده از بازپرس می پرسد دوربین را روشن کنم؟ تازه می فهمم برای چه آنجا است. بلند می شوم و می گویم تا این خانم با دوربین اش از اتاق بیرون نرود من حرفی نخواهم زد. می گوید اتفاقا حضور این خانم لازم است وتو باید در مقابل دوربین بگویی که شکنجه نشده ای و رفتار بازجو خیلی خوب بوده و ... وکیلم را داخل راه نداده اند و او به اتفاق عبدالفتاح سلطانی که برای پی گیری حنیف مزروعی آمده بیرون در نسشسته اند. حنیف همزمان با من احضار شده بود. در اعتراض اتاق را ترک می کنم و به دکتر سیف زاده موضوع را می گویم. داخل میرود تا اعتراض کند اما بازپرس می گوید قاضی مرتضوی منتظر شماست و پیش او بروید و ما را در معیت ماموری به دفتر مرتضوی می فرستد.

مرتضوی نیز همان حرفها و تهدیدها را تکرار میکند. یک روز پیش نیز به دفتر او احضار شده بودم و تهدید کرده بود که "نه تجاوز شوخی است و نه تصادف" و... باز تهدید می کند به اینکه اگر نتوانم ثابت کنم در زندان خواهم پوسید و ... وقتی اصرار مرا به شکایت نه از کسانی که او میخواست بلکه از بازجو و قاضی پرونده می بیند در حضور وکیلم به دکتر شیخ آزادی که مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران بود زنگ میزند و می گوید خانم فرشته قاضی را می فرستم می گوید بینی اش شکسته اما بنویس که در جراحی زیبایی شکسته و فقط خودت گزارش را بنویس.

من مبهوت از این همه وقاحت مانده ام چه بگویم. اما دکتر سیف زاده به شدت اعتراض می کند و می گوید ما به این شیوه پزشکی قانونی نمی رویم. مدارک پزشکی خانم قاضی را دارم و خود به پزشکی قانونی مراجعه خواهیم کرد

اما مرتضوی ، رئیس دفترش را به داخل اتاق میخواند و می گوید این خانم را با چند مامور و بدون وکیلش بفرست پزشکی قانونی غرب در اشرفی اصفهانی و اگر حاضر به رفتن نشد همین الان بازداشت است.

اعتراض های وکیلم به جایی نمی رسد و مرا سوار ماشین کرده و به دفتر دکتر شیخ آزادی می برند. حتی یک معاینه ظاهری هم انجام نمی دهد و فقط می گوید بهتر است از شکایت ام صرف نظر کنم. می فهمم که بعد از خارج شدن ما از دفتر مرتضوی ، او باز با دکتر شیخ آزادی صحبت کرده است. از من مدارک پزشکی ام را میخواهد اما از دادن آنها امتناع می کنم ومی گویم چند عکس رادیولوژی از بینی ام دارم و گواهی چند پزشک را.

شماره تلفن و اسامی پزشکانم را میخواهد. شماره و اسامی هر دو پزشکم را میدهم و یکی را نگه میدارم ببینم چه کار خواهند کرد.

روز بعد قاضی مرتضوی در مصاحبه ای با ایسنا اعلام می کند که " این شکستگی که در عکس مشخص است مربوط به جراحی زیبایی است" جوابیه ای نوشته و اعلام میکنم که هنوز اینها عکسی از بینی من نگرفته اند و منظور آقای مرتضوی کدام عکس است؟ و در عین حال تشکر میکنم که بر شکستگی بینی ام صحه گذاشته است.

در طی ده روز، 5 بار احضار می شوم و هر بار اصرار می کنند که از ابطحی و سحرخیز و شمس الواعظین شکایت کنم. حتی می گویند نیروی انتظامی از من و همسرم و این سه نفر شکایت کرده و اگر من از این سه نفر شکایت کنم پرونده اتهامی من و همسرم را خواهند بست. و بدتر از این احضار ها ، تلفن های مکرر بازجویم است که با همان ادبیات شنیع ، تهدیدم می کند سکوت کنم.

و من هر بار اصرار دارم که شکایت ام از بازجو و قاضی پرونده را پی گیری خواهم کرد.

پزشکانم را ابتدا دکتر شیخ آزادی و سپس قاضی مرتضوی احضار میکنند و از آنها میخواهند که اعلام کنند گواهی هایی که به من داده اند با خواست من برای گرفتن پول از بیمه بوده و بینی من نشکسته است و در غیر این صورت نظام پزشکی آنها را ابطال خواهند کرد.

سپس دکتر شیخ آزادی در نامه ای اعلام می کند که بینی من اصلا نشکسته بلکه علائم بالینی جراحی زیبایی بوده است.

در تمام این مدت بارها احضار می شوم و تحت فشار هستم تا به خواسته هایشان تن در دهم و در این میان مرتضوی که قبلا در مصاحبه ای بر شکستگی بینی ام صحه گذاشته بود بیانیه می دهد و اعلام می کند: خانم فرشته قاضي با تباني همسرش آقاي بيگلو و همكاري آقايان عيسي سحرخيز، ماشاءالله شمس‌الواعظين و محمدعلي ابطحي پس از آزادي از زندان اعلام مي‌نمايد كه مامورين نيروي انتظامي در زمان بازجويي با ايراد ضربه بيني ايشان را شكسته‌اند.اين مطلب را خانم فرشته قاضي به صورت كتبي به خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اعلام كه منتشر گرديد. آقاي عيسي سحرخيز در مصاحبه با راديو آلمان به شرح و بسط آن پرداخته است. آقاي ماشاءالله شمس‌الواعظين در مصاحبه با راديو بي‌بي‌سي ضمن اعلام اين مطلب به شكنجه‌هاي سفيد و قرمز توسط نيروي انتظامي اشاره و صريحا به شكسته شدن بيني خانم فرشته قاضي توسط بازجوي نيروي انتظامي در اثر شكنجه بيان مطلب مي‌نمايد. آقاي محمدعلي ابطحي نيز در سايت شخصي خود با آب و تاب اين موضوع را بيان داشته و به حزن و اندوه هيات محترم منتخب رياست جمهوري جهت بررسي اين مطلب پس از استماع اظهارات نامبرده اشاره مي‌نمايد.

نيروي انتظامي طي شكايتي مطالب فوق را كذب و افترا دانسته و با بررسي سوابق درماني خانم فرشته قاضي اعلام داشته است كه نامبرده چند ماه قبل از تعقيب و بازداشت، بيني خود را مورد عمل جراحي پلاستيك زيبايي قرار داده و علائم باليني آن را با كتمان حقيقت و پوشيدن حقيقت متوجه نيروي انتظامي نموده است. شاكي تقاضاي رسيدگي و تعقيب افرادي را نموده كه با بيان مطالب كذب و انتساب اموري غيرواقع قصد تشويش اذهان عمومي و ايجاد خوراك تبليغاتي كاذب براي رسانه‌هاي بيگانه و معاند دارند و ... و خانم فرشته قاضي با همكاري همسرش آقاي بيگلو به پزشك عمومي و متخصص جهت صحنه‌سازي مراجعه و به موجب تحقيقات و شرحي كه پزشكي قانوني در نظريه شماره ‌٨٨٨/م/‌١/١ آورده است خانم قاضي از پزشك مذكور به قصد استفاده از تسهيلات بيمه تقاضاي صدور گواهي شكستگي بيني مي‌نمايد كه پزشك مذكور جريان امر را به پزشكي قانوني توضيح داده و حتي احتمال ايراد ضربه‌اي كه بيش از يك ماه از آن گذشته باشد را بعيد اعلام مي‌نمايد كه با وصف فوق تباني و توطئه تبليغاتي جهت صحنه‌سازي و انتساب امري غيرواقعي به نيروي انتظامي مشخص مي‌گردد.

یکی از پزشکانم که حاضر به شهادت دروغ نشده نیز متهم به تبانی با ما می شود و به یکباره او که متخصص گوش و حلق و بینی است به عنوان پزشک عمومی اعلام می شود.

به اتفاق همسر و وکیل دیگرم به دادگاه مراجعه کرده و خواهان پی گیری شکایتم می شوم و اعتراض می کنم که شکستگی بینی یکی از موارد شکایت من است و باید به شکایت من درباره آزار جنسی و فحاشی و ضرب و شتم رسیدگی کنید. باز هم مارا پیش قاضی مرتضوی می فرستند. می گوید شکایت شما مختومه شده و شما متهم بازداشت هستید.

اعتراضم فایده ای ندارد و متوجه می شوم که مرتضوی با صحنه سازی و تهدید پزشکانم که با همکاری دکتر شیخ آزادی صورت گرفت قصد دارد کل شکایت مرا در بینی ام خلاصه کند و تمام تلاش او در این است که قضیه فحاشی و آزار جنسی به هیچ عنوان مطرح نشود. همان جا حکم بازداشت من و همسرم را صادر میکند. وکیلم اعتراض میکند و این بار باز در حضور وکیلم دست خطی از من می گیرد مبنی بر اینکه سه روز فرصت میخواهم جبران نمایم. امضا می کنم و به او میدهم توضیح میدهد که چگونه باید جبران کنم باید مصاحبه کرده و بگویم که تمام این مسائل دروغ بوده و تبانی کرده بودیم و از کسانی که در تمام این مدت صادقانه از من حمایت و کمک میکدرند شکایت کنم. با مشورت وکیلم نامه ای که خواسته را می نویسم تا بیرون بیایم و پی گیری کنم.

با این شرط ها حکم بازداشت را متوقف می کند. از دفتر مرتضوی که بیرون می آیم به دفتر دکتر ضیایی فر، دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی میروم به نقل از موسوی اردبیلی می گوید که همه مدارک را به او بدهم تا بتواند شخصا به دست شاهرودی برساند.

دکتر ضیایی فر کمک بزرگی می کند یکی از گزارشگران کمیسیون را به صورت نا شناس و همراه همسرم به عنوان کسی که بینی اش مشکل دارد می فرستد سراغ پزشکان من و او در حالیکه ضبط صوتی در جیب داشته اظهارات پزشکان مرا ضبط میکند. هر دو پزشک من در حضور گزارشگر کمیسیون حقوق بشر اسلامی از همسرم عذرخواهی می کنند و قضیه احضار به دفتر شیخ آزادی و مرتضوی و تهدید هارا می گویند.

دکتر ضیایی فر اظهارات پزشکانم را به همراه مدارک پزشکی من و نام و شماره پزشک سومم را که از پزشکان سرشناس تهران است و به من قول داده رسالت پزشکی اش را زیر پا نخواهد گذاشت، از طریق موسوی اردبیلی به دست هاشمی شاهرودی می رساند و من و وکیلم در نامه ای به شاهرودی خواستار تشکیل کمیته ای مستقل می شویم تا به موارد شکایت رسیدگی کنند و من از قاضی مرتضوی شکایت می کنم و خواهان رسیدگی به شکایت اصلی ام که درباره آزار جنسی و فحاشی است می شوم.

اما پس از اینکه مدارک به دست شاهرودی می رسد تنها کمکی که به من می کند این است که در دیداری که با او داشته ام می گوید اگر باز قاضی مرتضوی احضارت کرد نرو من صحبت می کنم تا این قضیه را حل کنم و از من میخواهد شکایت ام از بازجو و قاضی پرونده و قاضی مرتضوی را پی گیری نکنم و مسکوت بگذارم.

شکایت من مسکوت می ماند و اکنون بعد از گذشت مدتها هنوز هر از چند گاهی دکتر سیف زاده ، وکیل من پی گیر این شکایت می شود. با اینکه هنوز پی گیری های این وکیل محترم که هرگز نتوانسته ام پاسخگوی کمک ها و پی گیری هایش باشم به نتیجه ای نمی رسد.

قضیه تبانی و پرونده ای که قاضی مرتضوی ساخته نیز مسکوت می ماند و اصلا دیگر حرفی از بینی من و سکایت من یا پرونده کذایی که دادستان تهران ساخته زده نمی شود اما پرونده دیگری برایم می سازد و احضار ها و تهدید ها از نو آغاز می شود و به روزنامه ها نامه میدهد و مرا از حقوق اجتماعی ام محروم می کند و من تازه متوجه می شوم که در سیستم قضایی ایران آزار جنسی من و امثال من جرم نیست بلکه افشا و پی گیری آن جرمی نابخشودنی است و...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر