۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

شرکت در نماز جمعه : iranpressnews

شرکت در نماز جمعه فرصتی برای نمایش مخالفان کودتاست

این ایمیل از طرف فعالان داخل کشور برای سایت ارسال شده است:

شرکت در نماز جمعه این هفته تهران فرصتی قانونی برای نمایش مخالفان کودتاست

بحث حضور در نمازجمعه به امامت هاشمی داغ داغ است. بعضی ها شلوغ شدن نمازجمعه را به نفع سبزها نمی دانند. بعضی ها برعکس. این وسط یک چیز گم شده است. لحظه ای فردای روزی را تصور کنید که گارد ضد شورش به نمازگزاران حمله کرده است. لحظه ای را تصور کنید که با قیافه های درهم در ستاد تامین استان نشسته اند و کاسه چه کنم چه کنم بدست گرفته اند که نماز هفته بعد را چه کنند. این استراتژی بود که در مسجد قبا نشان داد خیلی خوب جواب میدهد. وظیفه ماست که این فرصتها را کشف کنیم و درست استفاده کنیم. دقت کنید که شعار دادن در نماز جمعه ممنوع نیست. کافی است که گروهی شروع به الله اکبر گفتن کنند و دور هم جمع شوند. شعارهای بعدی اش وقتی جمعیت زیاد شد خودش می آید. موقعش که شد و دستها بالا رفت و شعارها لرزه به خیابانهای اطراف دانشگاه تهران انداخت، همه چیز معلوم خواهد شد. یادتان باشد ما هم فیلم بردار داریم. ما هم دوربین داریم. ما هم موبایل داریم. و نکته آخر : فعلا موسوی و خاتمی گفته اند که میروند. شاید نتوانند. منتظر حرف موسوی نباشید. نماز جمعه این هفته بهترین جاست و بهترین فرصت است.


گردهمايی پس از نماز جمعه در میدان ولیعصر

جمعه 26 تیر ماه حضور میلیونی مردم آزادیخواه ایران پس از نماز جمعه در میدان ولیعصر

حضور در نماز جمعه تایید هاشمی رفسنجانی نیست

تخریب خامنه ای و احمدی نژاد است و بهانه ای برای راهپیمایی میلیونی مردم

لطفا به اطلاع همه دوستان برسانید جمعه 26 تیر ماه با توجه به حضور هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران هواداران جنبش سبز با حضور میلیونی خود بار دیگر نمایش قدرت خواهند داد.

با توجه به عدم حضور هواداران دولت برای خواندن نماز پشت سر هاشمی رفسنجانی (به دلیل دزد خواندن هاشمی توسط احمدی نزاد در مناظره), حضور ما در این نماز جمعه بهترین فرصت برای راهپیمایی بر علیه دیکتاتوری می باشد.

مراسم راهپیمایی پس از نماز جمعه و محل اصلی تجمع از میدان ولی عصر به سمت صدا و سیما خواهد بود.

مسیرهای راهپیمایی

1- بولوار کشاورز-میدان ولی عصر

2- خیابان کارگر- بولوار کشاورز- میدان ولی عصر

3- خیابان طالقانی-خ فلسطین- بولوار کشاورز- میدان ولی عصر

4- خیابان انقلاب- خ لیعصر- میدان ولی عصر

اگر قصد حضور در نماز جمعه را هم ندارید حداقل پس از قدم زدن در اطراف خیابان ولیعصر به هنگام آغاز تجمع یعنی حدود ساعت 1 به مردم بپیوندید.

سروش : BBC

عبدالکریم سروش در لندن

آقای سروش درباره اعتراض های مردمی به نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران به بی بی سی گفت "این اتفاقی که در ایران افتاد و خیلی هم جالب بود یک معنای ویژه ای را نیز از دمکراسی نشان داد. همانطور که می دانید بر اساس رای پوپر در دمکراسی مهم این نیست که شما بتوانید کسی را نصب کنید بلکه مهم آن است که بتوانید او را عزل کنید. مردم عزمشان را جزم کرده بودند که آقای احمدی نژاد را عزل کنند و این یکی از نماد های بارز دمکراسی و جمهوریت در کشور ما بود که موانعی آمد و آن را سد کرد."

نابهنگامی تاریخی جمهوری اسلامی

عبدالکریم سروش درباره وقایع اخیر ایران می گوید که "متاسفانه قصه قدرت همه جا قصه یکسانی است مخصوصا قدرت مطلقه. قدرت مطلقه هر کجا باشد فساد می آورد چه دینی باشد چه غیر دینی."

آقای سروش معتقد است که می توان درباره تئوری حکومت دینی بحث کرد و نظر داد و او خود مخالفتی با این نظریه ندارد اما از نظر او مشکل در اجرای این تئوری است.

او به بی بی سی گفت "شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمی تواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمی توانید ایمان و عشق بسازید و دوم اینکه اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده در حالی که روزگار ما روزگار حق مداری است. این نکته خیلی مهمی است."

به گفته آقای سروش، حکومت جمهوری اسلامی قدری نابهنگامی تاریخی دارد. در دورانی پدید آمده و بر مفاهیمی تکیه می کند که این مفاهیم دیری است مورد سئوال و تشکیک قرار گرفته اند.

او می گوید "بشر جدید بشری است حقوق مدار یعنی به دنبال حقوق خویشتن است. اصلا بیانیه حقوق بشر در این دوران نوشته شده و چشم ها به آن باز شده و یک ایده محوری است که همه قانون اساسی ها حول آن نوشته می شود در حالی که اندیشه دینی علی الاصول در همه ادیان و علی الخصوص در اسلام بر تکلیف مبتنی است."

آقای سروش می گوید "من نمی گویم که تکلیف را باید فرو نهاد و یا امری بی معنی است. اما گاهی حقوق را در سایه تکلیف معنا می کنیم گاهی تکالیف را در سایه حقوق. گاهی تقدم با تکلیف است گاهی با حقوق. در حکومت دینی تقدم با تکلیف است."

به اعتقاد عبدالکریم سورش، در گذشته مردم تکلیف اندیش بودند و حکومت های دینی می توانستند رضایت مردم را به دنبال داشته باشند، چون همفکر بودند، اما ولایت فقیه و حکومت دینی چون حکومت تکلیف اندیش است با اندیشه جدید که حق مداری است در عمل تناقض پیدا می کند.

"من این را در جامعه خودمان به خوبی می بینیم. اصلا انتخابات یک عمل حق طلبانه است به معنای سیاسی جدید کلمه. حق بنده است که رای بدهم و کسی را به ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس بگمارم. وقتی این حق را از من سلب کنند صدای من درمی آید."

"حاکمان ما دیگر مشروعیت از مردم نمی خواهند"

آقای سروش می گوید که هر حاکمیتی دست کم دو رکن دارد: یکی کفایت و دیگری مشروعیت. "شما وقتی حکومتی و قدرت سیاسی را بر سر کار می آورید اولا از او انتظار دارید که با کفایت کشور را مدیریت کند، خصوصا در مسائل اقتصادی، نظم معیشتی و آموزشی. دوم این که مشروع و مقبولِ مردم باشد. این هم به اندازه کفایت مهم است. ممکن است حکومت دیکتاتوری هم با یک راهی به امور سامان بدهد اما مقبول مردم و مشروع نباشد."

به اعتقاد آقای سروش، جمهوری اسلامی معنایش دست کم در نظر بانیان اولیه آن این بود که مشروعیت خود را از جمهور مردم می گیرد. "سخنان بسیاری آیت الله خمینی گفتند که بر همین معنا قابل حمل است. اما رفته رفته خصوصا پس از آیت الله خمینی این رای رو به ضعف رفت و کسانی دست بالا را در درون و بیرون حکومت گرفتند که مشروعیت را از مردم و جمهور سلب کردند و دادند به دست خداوند و امام زمان و از طریق امام زمان به نایب امام زمان که قرار بود مجلس خبرگان آن را کشف و به مردم معرفی کند."

سروش می گوید "این تنش در دوران آیت الله خمینی همیشه وجود داشت اما الان کاملا رو شده که حاکمان ما برای مشروعیت به دنبال جمهور مردم نمی گردند و معتقدند تکیه به جای محکم تری داده اند که عبارت باشد از قوانین الهی و فقه اسلامی و از آن طریق می خواهند یک جامعه دینی و ایمانی به پا کنند."

"با قدرت می شود نفرت تولید کرد نه ایمان"

عبدالکریم سروش می گوید امثال محمد تقی مصباح، روحانی بنیادگرایی که محمود احمدی نژاد و نزدیکانش در دولت ایران از نظر فکری خود را وابسته به او می دانند، به دنبال بنا کردن یک جامعه دینی و ایمانی اند و قدرت را می خواهند به استخدام بگیرند تا یک چنین جامعه "پاک و ایمانی" را که مومنان در آن زندگی کنند، فراهم آورند. اما سروش معتقد است اینکه چنین تئوری ای شدنی است یا نه مسئله ای است که از ذهن این افراد غائب است.

"من در تئوری با حکومت دینی مشکل ندارم اما آنچه که در حقیقت مشکل پیش می آورد، عمل کردن به آن است. بالاخره کمونیست ها و فاشیست ها و لیبرالیست ها هم قدرت را می خواستد برای پیاده کردن کمونیسم و فاشیسم و لیبرالیسم. مشکل این است که آیا راه و کارش را پیدا کردید یا نه، به تناقض های عملی اش اندیشیده اید یا نه؟"

سروش می گوید "به نظر من ممکن است شما که یک حکومت فاشیستی بنا کنید، ممکن است یک حکومت دیکتاتوری بنا کنید، اما یک حکومت دینی نمی توانید بنا کنید، نه اینکه در تئوری نمی توانید فکرش را بکنید، در عمل نمی توانید آن را اجرایش کنید. به دلیل اینکه در عمل با آن در تناقض رو به رو می شوید از جنس همان تناقض هایی که سعدی به آن علاقمند بود. گفته بودم چو بیایی غم دل به تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی."

به گفته این شارح فلسفه اسلام سیاسی، حکومت اسلامی در تئوری خیلی خوب است اما در عمل ناشدنی است. "شما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید مشکل این است. شما با قدرت می توانید خیلی چیزهای دیگر بسازید اما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید."

آقای سروش می گوید " آنچه که حضرات در پی آن هستند همین حکومت فقهی است. با زور و با استبداد می توان حکومت فقهی بنا کرد ولی ارزشی ندارد چون تبدیل می شود به زد و خورد. همین بستن و گرفتن و سنگسار کردن و بستن مطبوعات و امثال آن. با زور می توان بی ایمانی و بی دینی تولید کرد تا دینداری و ایمان. این همان تناقضی است که در عمل وجود دارد و آقایان از آن غافل اند."

به گفته آقای سروش تجربه حکومت دینی در جامعه ایران "خیلی خوب این را نشان داده که آقایان هرچه بر اجرای احکام فقهی به خصوص احکام جزایی پافشاری بیشتری می کنند و شیپور را از سر گشادش می زنند، از آن طرف فرار مردم از دینداری و ایمان بیشتر می شود."

عبدالکریم سروش وقتی می خواهد کلام را خلاصه کند، چنین می گوید: " آقایان وقتی از حکومت دینی حرف می زنند، منظورشان حکومت فقهی است. این می شود و با زور هم می شود، اما هیچ بهایی ندارد."

ترانه موسوي : iranpressnews.com

جنایات تکاندهنده مزدوران رژیم درنده خو در زندانها

يکي از دستگيرشدگان هفتم تير 88 با نام «ترانه موسوي» متولد 1360 در وضعيتي نامعلوم به سر مي‌برد. يک ناشناس پس از نزديک به سه هفته، در تماسي تلفني با مادر او گفته است که ترانه به دليل پارگي رحم در بيمارستان امام خميني کرج بستري‌ست اما خانواده او پس از مراجعه به اين بيمارستان نيز نتوانستند از فرزندشان خبري بگيرند. ترانه موسوي هفتم تير 88 در اطراف مسجد قبا در خيابان شريعتي تهران از سوي مأموران حکومتي دستگير شد. پس از گذشت نزديک به سه هفته، افرادي ناشناس با مادر او تماس گرفته و از بستري بودن او در بيمارستان امام خميني کرج خبر دادند. اين افراد تصادف در حومه خيابان شريعتي و پارگي رحم و مقعد را دليل بستري بودن وي در بيمارستان عنوان و تأکيد کرده‌اند بستري‌شدن او ربطي به تجمع مسجد قبا ندارد. آن‌ها گفته‌اند ترانه مشکل ناموسي داشته است و به همين دليل مي خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق‌آويز کند. خانواده‌اش پس از مراجعه به آن بيمارستان، نتوانستند او را ببينند و مسوولان بيمارستان گفته‌اند که شخصي با اين نام در آن‌جا بستري نيست. يک شاهد عيني که روز هفتم تير دستگير شده بود، مي‌گويد: « نيروهاي ضد شورش و لباس شحصي روز هفتم تير من و تعدادي از دستگيرشدگان را سوار بر ون‌هايي به ساختماني در اطراف ميدان نوبنياد بردند و به آزار جسمي و روحي ما پرداختند. برخي از دستگيرشدگان را در همان بعداز ظهر به زندان اوين منتقل کردند اما من و بقيه را آزاد کردند. ترانه در ميان ما بود. او دختري زيبا، خوش‌اندام و شيک‌پوش بود و بازجويي‌اش از همه بيشتر طول کشيد. چشم‌هايش سبز بود. من و تعدادي را همان شب آزاد کردند و تعدادي را نيز پيش از آزادي ما به جاهاي ديگري فرستادند. اما نيروهاي لباس شخصي ترانه را همان‌جا نگه داشتند و حتا به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگيرد.» پدر ترانه موسوي ناراحتي قلبي دارد و پس از ناپديد شدن تنها فرزندش در خانه بستري شده است.

سیاست های کارآمد : روزآنلاین

شنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸

چه باید کرد؟
چه نباید کرد؟

اکبر گنجی

تأملاتی پیرامون سیاست های کارآمد و ناکارآمد

یک میلیتاریسم و فاندامنتالیسم: جرج بوش با سیاست های نظامی گرایانه ی خود باعث رشد بنیادگرایی در منطقه ی خاورمیانه شد. هدف اصلی او عملی کردن طرح خاورمیانه ی بزرگ از راه حمله ی نظامی به عراق و افغانستان، و حمایت یکجانبه از دولت اسرائیل بود. برگزاری انتخابات آزاد در کشورهای منطقه هم بخشی از این طرح بود. فشار به دولت های سکولار منطقه برای برگزاری انتخابات آزاد به سرعت تغییر کرد و کنار گذارده شد. برای اینکه برگزاری انتخابات آزاد به پیروزی بنیادگرایان منتهی می شد. دلیل این امر تا حدودی روشن است. دولت های مستبد و فاسد و سکولار منطقه مورد حمایت آمریکا و برخی دولت های غربی بوده و هستند. در این شرایط،، بنیادگرایی تنها بدیل (آلترناتیو) سکولاریسم است، و ضدیت با آمریکا و جهان غرب هم بخشی از واکنش به دولت های دست نشانده ی آمریکایی است. مردمی که تحت سلطه ی دولت های فاسد قرار دارند، راه نجات و رهایی را در ضدیت با واقعیت جست و جو می کنند. این چنین بود که حماس در فلسطین به پیروزی رسید. اگر حسنی مبارک هم انتخابات آزاد برگزار می کرد، به احتمال زیاد، اخوان المسلمین پیروز انتخابات می شد. همین داستان در عربستان دارای حکومت مرتجع مورد حمایت آمریکا قابل تصور است. هرگونه تحلیلی پیرامون رشد بنیادگرایی در خاورمیانه، بدون در نظر گرفتن سیاست های نظامی گرایانه و معیارهای دوگانه(dabble standard) دولت آمریکا،تحلیلی غیر منطبق با واقع خواهد بود.

2- بهشت خاورمیانه، جهنم ایران: شاید برای مردم خاورمیانه وعده های رهایی بخش بنیادگرایی ایده آل و آرزو باشد. اما، آنچه برای آنان آرزو و بهشت آفرین است، برای مردم ایران جهنم آفرید و همه ی را در شعله های آتش خود سوزانده است. دولت جرج بوش شرایط جهانی ای به سود بنیادگرایان حاکم بر ایران، و به زیان جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران پدید آورده بود. آن سیاست نه تنها به زیان مردم ایران بود،بلکه به شدت به اعتبار و مشروعیت بین المللی آمریکا آسیب وارد آورد. غروب و افول جرج بوش، غروب و افول سیاست های نظامی گرایانه بود. بوش و همفکران او، مسأله ی غنی سازی اورانیوم را به مسأله ی اصلی روابط ایران و جهان غرب تبدیل کرده بودند. هیچ ایرانی ای خواهان حمله ی نظامی هیچ دولتی به ایران نبوده و نخواهد بود. وقتی احتمال حمله ی نظامی به ایران افزایش یافت، دموکراسی خواهی و دفاع از حقوق بشر به محاق رفت. بوش و همفکران او بزرگترین خدمت را به بینادگریان حاکم بر ایران کردند. بنیادگرایان خواهان آن بودند و هستند که همیشه ابرهای تیره و تار حمله ی نظامی بر فضای ایران حاکم باشد تا آنها بتوانند تحت پوشش دفاع از کشور و امنیت ملی، فضایی امنیتی بر جامعه حاکم سازند. از سوی دیگر، شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست"، توانایی آن را دارد که از طریق فریب مردم، اجماع ملی پدید آورد.

3- افول نظامی گری، امکان پذیری دموکراسی خواهی: آمدن اوباما، پیروزی بزرگی برای مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی آنان بود. یعنی، همین که سیاست های نظامی گرایانه کنار گذاشته شد، همین که طرح های ابلهانه ی حمله ی نظامی به ایران به محاق رفت، بزرگترین کمک به جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران بود و هست. اینکه دولت اوباما و دیگر دول غربی به صراحت گفته اند که مسائل داخلی ایران به ما مربوط نیست،برای دولت خودکامه ی ایران که تمامی مشکلات و مسائل جامعه را به گردن آمریکا می اندازد، بدترین سیاست است. آنچه در سال های گذشته بارها و بارها بر آن تأکید شد،اما متأسفانه به آن توجه نگردید، این بود و هست که "مسأله ی نقض سیستماتیک و گسترده ی حقوق بشر در ایران باید به مسأله اصلی ایران و روابط کل جهان با دولت ایران تبدیل شود"، بهترین سیاست برای شکست دادن نظام سلطانی حاکم بر ایران بود و هست. این رژیم نمی تواند مردم را سرکوب کند، جوان های آنها را به گلوله ببندد، فعالان سیاسی را بازداشت کند، بازداشت شدگان را در سلول های انفرادی شکنجه کند،اعترافات استالینیستی درست کند؛ و در عین حال اجماعی ملی حول محور "سرکوب" برسازد. اگر سیاست های نظامی گرایانه ی دولت آمریکا ادامه می یافت، سرکوبگری های نظام سلطانی اعتراض چندانی بر نمی انگیخت، یا اگر هم بر می انگیخت، گوش شنوایی نمی یافت. از تذکار این نکته ی مهم نباید غافل شد که تهدیدات نظامی گرایانه ی دولت اسرائیل نیز به سود رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران است، کما اینکه بقا و دوام دولت احمدی نژاد هم به سود دولت اسرائیل تمام شده و می شود. دولت اسرائیل با وجود احمدی نژاد و خامنه ای نیاز چندانی به فعالیت برای هم جبهه کردن دیگران با خود ندارد.

4- تثبیت مسأله ی اصلی: انتخابات 22 خرداد و حوادث پس از آن، دستاوردهای زیادی داشته و باید از زوایای گوناگون مورد ارزیابی قرار گیرد. نظام دموکراتیک نظامی است که در آن می توان زمامداران را به روش های مسالمت آمیز(یعنی از طریق صندوق های رأی گیری) تغییر داد. سلطان خواست مسالمت آمیز مردم را نادیده گرفت و مانع تغییر و اصلاح شد. یکی از مهمترین دستاوردهای این رویداد،تثبیت این نظر بود که حقوق بشر و دموکراسی مسأله اصلی است. مسأله ی اصلی مردم ایران گذار مسالمت آمیز از نظام خودکامه ی سلطانی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. حتی اگر اثبات شود که رژیم حاکم بر ایران به بمب اتمی دست یافته است، این امر مشکل چندانی برای آن پدید نخواهد آورد. برای اینکه در منطقه ای که ایرانیان زندگی می کنند، دولت های اسرائیل، هند، پاکستان، روسیه، قزاقستان و... دارای بمب اتمی هستند. بهترین سیاست، سیاست خلع سلاح اتمی و شیمیایی کل منطقه است، نه سیاست های دوگانه معیار که چهره ای برحق از نظام سلطانی ایران می سازد. آن دارویی که از هر سمی برای این رژیم مهلک تر است،داروی حقوق بشر است. تظاهرات مسالمت آمیز تهران، کشته شدن جوان های رشید ایران زمین، و عکس های ندا آقا سلطان؛ دنیا را تکان داد. وضعیت زندانیان این رژیم هم قادر به تکان دادن مردم جهان است.

5- سیاست تهاجمی، سیاست تدافعی: رژیم سلطانی حاکم بر ایران، در مسأله ی انرژی هسته ای تهاجمی عمل کرد و می کند. سیاست های دبل استاندارد غرب در این زمینه را به چالش می کشد. اما همین رژیم در مسأله ی حقوق بشر، تدافعی است. مجبور است دروغ بگوید، کشته ها را انکار کند، قتل ناجوانمردانه ی ندا آقا سلطان را به گردن توطئه های غربیان بیندازد،بازداشت هزاران تن تظاهر کننده را بسیار کمتر نشان دهد، تخریب های گسترده ی اراذل و اوباش سازماندهی شده ی خود را به گردن مخالفان بیندازد،سر و ته انتخابات متقلبانه و بی آبرویش را به سرعت جمع و جور کند تا بوی گند آن بیش از این مشکل تنفسی برای خود و دیگران ایجاد نکند. شعار و مدعای استقلال ملت ایران، وقتی مردم از حق تعیین سرنوشت محروم باشند، از محتوا و مضمون خالی خواهد بود.

6- نقطه ی ضعف رژیم،نقطه ی قوت رژیم: مسأله ی اصلی، مسأله ی حقوق بشر است. مگر حق تعیین سرنوشت(نظام دموکراتیک) یکی از حقوق اساسی انسان ها نیست(ماده ی 21 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر). سیاست درست، سیاستی است که حقوق بشر را به اصلی ترین چالش داخلی و بین المللی رژیم سلطانی حاکم بر ایران تبدیل کند. مهمترین نقطه ضعف این رژیم،مهمترین نقطه ی قوت آن است. رژیم دارای یکی از سازمان یافته ترین نهادهای سرکوب گر است. این ابزار که نقطه ای اتکای اوست، نقطه ی فروپاشی او خواهد بود. هیچ رژیمی قادر نیست که صرفاً بر اساس ابعاد سرکوبگرانه- یعنی مناسبات حاکی از اجبار و زور مستقیم و عریان- که ارتش، پلیس، زندان نمادهای آنند، به بقا ادامه دهد. رژیم ها مجبور به درونی ساختن باورها و نظام های مفهومی ای هستند که مناسبات اجتماعی سرکوبگرانه مقبول می سازند. ابعاد ایدئولوژیک دولت – یعنی نهادهای اجتماعی ای چون مدرسه،دین اصناف، انجمن های سیاسی، رسانه های همگانی – باید توجیه را درونی سازی کنند.

سه دهه مصرف دین توسط دولت،باعث فرسایش باورنکردنی دین شده است. رسانه های دولتی فاقد اعتبارند. پاکسازی مداوم دانشگاه همچنان ادامه دارد و سلطان همچنان از وضعیت دانشگاه ها می نالد و نگران است. سرکوب عریان،سرشت رژیم را به نمایش گذارده است. نقطه ی قوت رژیم را باید به جهانیان نشان داد. فقط صحنه های تکان دهنده ی خیابانها نیستند که نقطه ی قوت رژیم را نشان می دهند، زندان، سلول های انفرادی، اعترافات تلویزیونی، بازداشت شدگان، اینها هم نقطه ی قوت سلطان را برملا می کنند. راستی سعید حجاریان برای چه در سلول های انفرادی رژیم محبوس است؟ مهسا امرآبادی را که در انتظار زاده شدن نوزادش هست، به زندان اوین برده اند که در آنجا وضع حمل کند. نگران نباشید، همسرش(مسعود باستانی) را هم به اوین برده اند تا دور از همسر و نوزادشان نباشد. اینجا آن جایی است که تمامی برج و باروی آرمان خواهی و عدالت طلبی به یک باره فرو می ریزد. رژیمی که از ارتباط قلبی مردم و رهبر سخن می گوید، فرزندان مردم را می کشد و حتی اجازه نمی دهد تا پدران و مادران و فرزندان برای عزیزشان مجلس ترحیم برگزار کنند.

آنها که به دنبال تغییر سیاست دولت های غربی با دولت ایرانند، بهترین کاری که باید صورت دهند آن است که مسأله ی جنایات و سرکوب های رژیم را به یکی از مسائل حوزه ی عمومی جوامع غربی تبدیل کنند. اگر این خواست محقق گردد، نتایج بسیاری پدید خواهد آورد.

7- سیاست معطوف به عمل جمعی:برابری، بنیاد مشترک دموکراسی و حقوق بشر است. آزادی یکی از اصلی ترین حقوق آدمیان و از لوازم نظام های دموکراتیک است. اما، اولویت دادن به حقوق بشر،به معنای فروکاستن حقوق بشر به صدور بیانیه نیست. دهها نهاد حقوق بشری ایرانی و بین المللی به خوبی نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران را گزارش می کنند. این میزان از فعالیت کارکردهایی داشته و دارد که تاکنون دیده ایم. فعالیت حقوق بشری باید از مقام نظرورزی و صدور بیانیه، به "عمل جمعی" منتهی شود. رژیم سلطانی ایران یاد گرفته است که چگونه از پس بیانیه های نقض حقوق بشر برآید. تاکنون مدافعان حقوق بشر رژیم را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم کرده اند، اما اینک نوبت عمل(عمل جمعی مسالمت آمیز) است. اعمالی که بتوانند "مسأله ی ایران" را جهانی سازند.

اعتصاب غذای گروهی از روشنفکران ایران در برابر مقر سازمان ملل متحد، یکی، فقط یکی، از مصادیق عمل جمعی مسالمت آمیز است. همین که گروهی از روشنفکران با شکستن دیوارهای بتونی مذهبی- غیر مذهبی، لیبرال- مارکسیست، و غیره، بتواند در یک اقدام جمعی مشترک مشارکت کنند،یک گام به پیش است. البته این اقدام، فقط و فقط،، معطوف به: "اعتراض به سرکوب سیستماتیک" و "درخواست آزادی زندانیان سیاسی- عقیدتی" است. هیچ پرچم و بیرقی بالا نخواهد رفت، هیچ شعاری که به معنای تائید یا نفی گروهی خاص باشد،سر داده نخواهد شد. شرکت کنندگان در این عمل جمعی، در این خصوص که گامی عملی در اعتراض به بازداشت های سرکوبگرانه ی اخیر بردارند، توافق دارند. در این خصوص هم که کلیه ی زندانیان سیاسی- عقیدتی باید آزاد شوند، اجماع دارند. مشارکت در این عمل جمعی،به روی همگان گشوده است. عملی که می خواهد "مسأله ی ایران" را در حوزه ی عمومی نگاه دارد.

راه هاي هیجان انگیز : روزآنلاین

سه شنبه ۲۳ تير ۱۳۸۸
گزارشي از نیوزویک

آغازیک پایان

هومن مجد

زماني که مایکل جکسون خبرهاي ایران را ازصفحات اول روزنامه ها و تصاویر تلویزیوني کنار زد و اعتراضات کمرنگ شد،دولت ایران و مخالفان گمانه زني درباره اقدام بعدي دو طرف را شروع کردند. دولت متوجه شد که خشم مردم نسبت به انتخاب جنجنالي مجدد احمدي نژاد این بار محدود به دانشجویان و اساتید ویا افراد پولداري که هرگز محتاج حمایت نیستند و گروهي که از ایرانیان ساکت بيحوصله شده اند، نمي شود. پس رسما شروع به تبلیغات براي تشویق ایرانی کرد که آشوبگر محسوب نمي شدند.در عین حال، مخالفان دولت هوشمندانه به این فکر افتادند که ممکن است این اتهامات مورد قبول واقع شود،روش خود را عوض کردند و با استفاده از اسلام وقانونمداري و رفتن به دادگاه از دولت شکایت کردند.در راه پیمایي هفته گذشته به نظر مي رسید که مخالفان از همیشه قوي تر اند. در واقع نوع تظاهرات به گونه اي بود در ذهن فرد یک چیز را مشخص مي کرد:حالا این دولت است که جنگ خیاباني را برده است.

قبل و در جریان ماجراي پرطرفدار جکسون،پیام از سوي مخالفان گرفته شد و وط رسانه هاي غربي به شکل بدي بسته بندي شد. در داخل ایران،دوباره به خیابان ها ریختند و این بار نه براي اینکه به دنبال دموکراسي و آزادي بودند بلکه به این دلیل که علي لاریجاني،رئیس محافظه کار مجلس و از نزدیکان رهبر،گفته بود که :«اکثر این مردم به راي دادن اعتقاد ندارند». خشم مردم پایتخت برانگیخته شد: جوان،پیر،ریشو، بدون ریش، چادري،مومن،دسکولار، کساني که مارک شانل مي پوشند همگي مي خواستند مخالفت خود را با تقلب در انتخابات نشان بدهند. به همین سادگي.

اما، آنوراب، گزارشگران اعتراضات را مثل میدان تیانانمن در سال 1979 چین ،گزارش مي کردند. در روزنامه ها و تلویزیون ها تظاهرات را به گونه اي نشان مي دادند که انگار مردم بدنبال براندازي جمهوري اسلامي هستند. به همین دلیل نتوانستند جنبش را چنان که هست نشان بدهند،زیرا آسان ترین روش براي از دست دادن اعتباردر ایران، این است که بعنوان دشمن دولت معرفي شوي. این همان چیزي بود که دولت به آن نیاز داشت تا مخالفان را تخریب کند،بخصوص تظاهرات خیاباني را.

بزرگترین گروه هاي سیاسي در تبعید،مثل سلطنت طلبان و مجاهدین خلق، که مراکزشان درعراق و پاریس است، از این شور و هیجانات لذت مي بردند. اما به بهانه همبستگي نامشان را به راي دهندگان معترض مي چسباندند و از اعتبارشان کم مي کردند.هیچ چیز براي یک ایراني نفرت انگیزتر از این نیست که نامش در کنار مجاهدین(کساني که در دوران جنگ ایران و عراق در کنار آنان علیه ایران جنگیدند و درلیست گروه هاي تروریستي آمریکا قرار دارند)گذاشته شود ورهبرشان درحالیکه عکس ندا آقا سلطان دختري که در تظاهرات شهید شد پشت سرش قرار داشت، کنفرانس خبري برگزار کند. وهیچ چیز نمي توانست بیش از این دشمن را شاد کند که شاهزاده رضا پهلوي،پسر شاه سابق در یک کنفرانس خبري دیگر در واشنگن ظاهر شود و اشک تمساح بریزد که هیچ فرقي بحال کاندیداي مخالف،میرحسین موسوي نداشت. در بروکسل،فیلمساز مشهور (که خودش را سخنگوي موسوي معرفي مي کند) در پارلمان اروپا گفته بود اگر چیزي جلوي ایران را نگیرد، به سلاح اتمي دست پیدا خواهد کرد.دستگاه پروپاگانداي ایران بهترین هدیه را از این افراد گرفت. با همه این روش ها انقلاب را به گروگان بردند.

حتي مشخص نشده است که تا هفته گذشته چه میزان خسارت به معترضین زده شده است. آنچه ما می بینیم همان چیزي است که سرتیترهاي روزنامه هاي ایران مي خواهند که ما ببینیم: جوانان طبقه متوسط تهراني علیه دولت تظاهرات مي کنند، برخي ازآنان تصاویر اعتراض را تا صدهزار دلار به فروش مي رسانند. تعداد افرادچادري،گروه هاي خانوادگي در میانشان کم است و هیچ یک از کساني که لاریجاني گفته بود به انتخابات اعتقاد ندارند،درمیانشان دیده نمي شد.شابد ایرانیان عادي که احمدينژاد را بعنوان رئیس جمهور قبول ندارند را از پلیس ضد شورش یا زندان ترسانده بودند؛شاید هم تعداد بیشتري از آنها باور کرده اند که بیگانگان شرور در این شورش دست داشته اند.

ایرانیان،مثل همه جاي دنیا، فقط خواهان ابطال انتخابات هستند و اکثرشان نمي خواهند سیستم نابود بشود. حالا "موج سبز" آن چیزي نیست که در ابتدا آغاز شد و در نتیجه، خطر جدي براي دولت محسوب نمي شود. تنها کاري که اصلاح طلبان مي توانند بکنند این است که دفعه دیگر از راه هاي کمتر هیجان انگیز استفاده کنند.

شکنجه و قتل دانشجويان : روزآنلاین

سه شنبه ۲۳ تير ۱۳۸۸
مقاله گاردين درباره شکنجه و قتل دانشجويان تهران

جنایات تکان دهنده علیه نسل جوان

آنها نيمه شب آمدند، درست وقتی که خوابگاه در سکوت شب فرو رفته بود. بيرون از خوابگاه هنوز شهر در اضطراب بود، خشم و غضبی که دو روز پس از «سرقت انتخاباتی»، دامن شهر را فرا گرفته بود. در داخل خوابگاه اميرآباد، دانشجويان سعی می کردند بخوابند، اما در دلشان غوغا بود. همين چند ساعت پيش بود که عده زيادی آنها در جلوی در دانشگاه تهران، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند.

آنچه در اين مکان رخ داد، يکی از رويدادهای اصلی ناآرامی های پس از انتخابات ايران بود: نيروهای انتظامی اول قفل های خوابگاه راشکستند و سپس استخوان ها راً...! به ده ها دانشجو حمله کردند، بيش از 100 نفر را دريدند و پنج نفر را کشتند. مسؤولان کشور هنوز آنچه را اتفاق افتاده، کتمان می کنند. اما کنار هم گذاشتن مصاحبه هائی که با پنج نفر از شاهدان اين ماجرا به عمل آمده، داستان متفاوتی را جلوی ديدگان می گذارد.

يکی از 133 دانشجوئی که آن شب دستگير شدند، می گويد: «داشتيم آماده خوابيدن می شديم که ناگهان صدای شکستن قفل ها و وارد شدن به اتاق های خوابگاه را شنيديم. قبلاً آنها را موقع کتک زدن دانشجويان ديده بودم، اما فکر نمی کردم به داخل اتاق ها بيايند. اين کار حتی بر خلاف قوانين ايران است.»

چهل و شش نفر از دانشجويان يکی از خوابگاه ها دستگير و به زيرزمين وزارت کشور در خيابان فاطمی منتقل شدند. در طبقه های بالائی همان ساختمان بود که به شمارش آرا مشغول بودند و تقلب ها بر اساس آنچه معترضان ادعا می کنند، در جريان بود. 87 نفر ديگر از دانشجويان را به يک ساختمان امنيتی در خيابان حافظ بردند. دانشجويان از شکنجه و بدرفتاری حکايت می کنند.

پنج نفر کشته شدند: فاطمه براتی، کسری شرفی، مبينا احترامی، کامبيز شعائی و محسن ایمانی. آنها را فردای همان روز در گورستان معروف بهشت زهرای تهران وآّنچنان که گزارش می شود، بدون اطلاع خانواده هايشان، دفن کردند. اسامی کشته شدگان از سوی نهاد دانشجوئی تحکيم وحدت تأييد شده است.

شاهدان می گويند به سر دو زن و سه مرد، مرتباً باتوم الکتريکی می زدند. از خانواده های آنها خواسته شده بود درباره فرزندانشان سخنی نگويند و برای آنها مراسمی نگيرند. اين نظير همان اتفاقی است که برای ندا سلطان اتفاق افتاد. دختری که پس از ثبت مرگ وی در اثر اصابت گلوله در خيابان بر روی نوار ويدئو، چهره اش نماد جنبش معترضان شد.

مطابق قوانين ايران، نيروی انتظامی، سپاه پاسداران وساير شبه نظاميان اجازۀ ورود به دانشگاه های کشور را ندارند. اين قانون، ميراث شورش دانشجوئی سال 1378 بود.

اما درحاليکه کشور در هاله ای از اعتراضات پس از انتخابات 22 خرداد فرو رفته بود، هيچ مانعی بر سر راه وقايع يکشنبه شب وجود نداشت. يکی از دانشجويان به خاطر می آورد: «پليس گاز اشک آور به داخل خوابگاه شليک کرد، ما را کتک زد، پنجره ها را شکست و ما را مجبور کرد روی زمين دراز بکشيم. من حتی در بين معترضان هم نبودم اما يکی از آنها پريد روی پشت من و شروع به کتک زدن کرد. بعد درحاليکه وانمود می کرد مشغول بازرسی بدنی من برای يافتن اسلحه است، از من سوء استفاده جنسی کرد. تهديد می کردند ما را اعدام می کنند و به ما تجاوز می کنند.»

دانشجوی ديگر، صحنه را اينگونه توصيف می کند: «پليس ضد شورش در دو صف ايستادند و يک تونل تشکيل دادند که سقف آن، از سپرهايشان تشکيل شده بود. آنها ما را مجبور کردند از داخل تونل عبور کنيم، درحاليکه ما را کتک می زدند و با سپرهايشان به سرمان می کوبيدند. پای يکی از همکلاسی هايم شکسته بود، اما او را هم مجبور کردند از تونل رد شود.»

دانشجوهای ديگر هم تجربه مشابهی را با حضور بسيجی ها نقل می کنند. يکی از آنها گفت: «يک بسیجی روی پشتم نشسته بود و به من گفت: من در هفت سال گذشته با هيچکس کار جنسی نکرده ام، تو پسر خوشگلی هستی! بهت نشان می دهم چه کارهائی می توانم با تو بکنم. آنها ما را می ترساندند و می گفتند ما آنها و رهبری را تحقير کرده ايم.»

قبل از آنکه دانشجويان را با اتوبوس از آنجا ببرند، آنها را درحاليکه کيسه های پلاستيکی به سرشان کرده بودند، و دستبندهای پلاستیکی بر مچشان زده بودند (معروف به دستبندهای اسرائيلی)، در جلوی خوابگاه به صف کرده بودند.

يکی از دانشجوهای ديگر درحالی که اشک می ريخت، گفت: «برای چند لحظه فرصت داشتم ببينم جلوی ساختمان اصلی وزارت کشور در خيابان فاطمی هستيم. باورم نمی شد. سياستمداران ارشد، اعضای مجلس و بازرسان در طبقه های بالائی همين ساختمان بودند و ما را در زيرزمين ساختمان نگه داشته بودند. شکی نداشتم که آن بالا مشغول تقلب در آرا هستند.»

يکی از دانشجوها که کنترل ادرارش را از دست داده بود، مورد سوء استفاده نيروهای امنيتی قرار گرفت. چندين ساعت بعد به بازداشت شدگان هشدار دادند اگر نان و پنيرهائی که روی زمين کثيف ريخته است نخورند، آنها را کتک می زنند. يکی از بسيجی ها که نامش علی بود، درحاليکه به بازداشت شده ها دستور می داد بگويند «من خر هستم» از آنها با تلفن همراهش فيلمبرداری می کرد.

به جراحت ها توجهی نمی کردند. به يکی از دانشجوها که در اثر اصابت گلوله پلاستيکی چشمش را از دست داده بود، هيچ کمک پزشکی نمی شد. يکی از شاهدان گفت: «ما به آنها التماس می کرديم اين دو نفر را که بيش از ديگران جراحت ديده اند به بيمارستان منتقل کنند، اما آنها گفتند: بگذاريد بميرند.»

درساختمان امنيتی که دانشجوها را نگه داشته بودند، به داخل سلول ها گاز آزاد کردند. کابوس طاقت فرسای آنها 24 ساعت بعد، هنگاميکه فرهاد رهبر رئيس دانشگاه تهران و عليرضا ذکائی نماينده مجلس به گفتگو با دستگيرشدگان پرداختند، پايان گرفت. فرهاد رهبر به آنها گفت، او بوده که برای کنترل اوضاع، اجازه ورود نيروی انتظامی به داخل خوابگاه را داده است. البته وی بعداً اين سخنان را انکار کرد.

دانشجويان را قبل از آزاد کردن مجبور به پوشيدن لباس های تر و تازه ای کردند که توسط پليس آماده شده بود. يکی از دانشجوها گفت: «نمی خواستند هيچ مدرکی از آنچه اتفاق افتاده، به جا بماند. اما چه چيزی قوی تر از 133 دانشجوئی است که انجا بودند، همه چيز را ديدند و آن را تحمل کردند.»

آلبوم مفقودالاثرها : روزآنلاین

چهارشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۸
آلبوم مفقودالاثرها در اختیار نهادهای امنیتی

دیدن تصاویر کشته شدگان نیم ساعت طول کشید

در حالیکه خانواده های بازداشت شدگان کودتای 22 خردادبین دادگاه انقلاب و زندان اوین سرگردانند، شهادت سهراب اعرابی و تحویل پیکر بی جان او پس از 26 روز و انتشار اخباری مبنی بر وجود صد ها جنازه در پزشکی قانونی و سردخانه های بی نشان بر نگرانیها افزوده است. این در حالیست که هیچکدام از نهادهای قضایی و امنیتی حاضر به پاسخگویی نیستند.

در همین ارتباط سایت نوروز، پایگاه اینترنتی جبهه مشارکت دیروز به نقل از خانواده ای که مشخصات آنان اعلام نشده، گزارش داد این خانواده را به سردخانه ای در جنوب غربی تهران که مخصوص نگهداری میوه و محصولات لبنی است برده اند و آلبومی در اختیارشان گذاشته اند که تصویر صدها کشته در آن بوده است تا جنازه فرزندشان را از بین آنها پیدا کنند. به گفته این خانواده دیدن تصاویر کشته ها نفر نزدیک به نیم ساعت به طول انجامیده است.

یکی از اعضای این خانواده گفته "در زمان خروج از این سردخانه پیکر صدها شهید را دیده است که در آنجا روی هم گذاشته شده بودند. این مادر داغدار می گوید با آنکه جنازه فرزندم را پیدا نکردم اما با دیدن آنهمه جنازه که رو هم دپو شده بود از هوش رفتم و وقتی به هوش آمدم که در بیرون سردخانه و در ماشین بودم."

بر اساس این گزارش برخی از خانواده های مفقودالاثر ها را به محل نامعلومی دعوت می کنند و بعد از توجیه و تهدید آنها مبنی بر اینکه اگر خبری درز کند، دیگر اعضای خانواده در خطر خواهند بود، از آنها تعهد می گیرند که در مورد مرگ عزیزانشان اطلاع رسانی نکنند. همچنین از آنها می خواهند با امضاء اوراقی تائید کنند عزیزانشان بر اثر تصادف و یا دیگر حوادث طبیعی جان سپرده اند و بعد جنازه هارا تحویل خانواده های داغدار می دهند.

همه اینها در حالیست که تمامی مقامات نظامی کشور در هفته های اخیر استفاده از سلاح گرم در درگیری های تهران را رد کرده اند و مشخص نیست این همه شهید و کشته که هر روز تنها نام برخی از آنها منتشر می شود به چه صورت کشته و شهید شده اند.

مراجعه 130 نفر به کمیته حقوق بازداشت شدگان و آسیب دیدگان

این گزارش در حالی منتشر شده که سایت اعتماد ملی، پایگاه اینترنتی حزب اعتماد ملی خبر ازمراجعه 130 نفر به دفتر کمیته پیگیری حقوق بازداشت شدگان و آسیب دیدگان حوادث بعد از انتخابات داده است. از این تعداد، 56 نفر در مورد افراد بازداشت شده تهران و شهرستان ها، 27 نفر در مورد آسیب دیدگان ضربات باتوم، تیر و ضرب و شتم، یا به آتش کشیده شدن منازل مسکونی شان گزارش داده اند. 46 نفرهم وابستگان مفقودینی بوده اند که کسی اطلاعی از آنان ندارد.

در این میان 4 نفر از بازداشتی های مذکور جزو خانواده های شهدا بوده اند؛ صدها نفر نیز بصورت تلفنی و بدون ذکر نام بازداشت شدگان خود، به دلیل مسائل امنیتی، خواستار پیگیری و رایزنی مهدی کروبی برای آزادی آنان شده اند.

مسئولیت تازه مرتضی الویری

همزمان اعلام شد کمیته پیگیری حقوق بازداشت شدگان و آسیب دیدگان حوادث بعد از انتخابات روز دوشنبه تشکیل جلسه داده، و مرتضی الویری را به عنوان نماینده مشترک میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای رایزنی با مسوولان تعیین کرده است. الویری مسول رایزنی با مسوولان قضایی و امنیتی درباره بازداشت شدگان بعد از کودتای 22 خرداد است.

از سوی دیگر پایگاه خبری دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، از مراجعه اعضای خانواده های کسانی به دادگاه انقلاب خبر داده است که از زمان اعتراضات خیابانی روز ۱۸ تیر از سرنوشت بستگان خود بی اطلاع مانده اند.

این در حالیست که بر اساس گزارش خبرنامه امیرکبیر، اسامی ۲۰۰ نفر از بازداشت شدگان ۱۸ تیر در کنار در اصلی زندان اوین نصب شده است.

43 زندانی رسانه ای : روزآنلاین

گزارش

چهارشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۸
با بازداشت مرجان عبدالهیان و کورش جوان

تعداد زندانیان رسانه ای به 43 نفر رسید

مرجان عبدالهیان کارمند بخش فنی روزنامه همشهری و کورش جوان، عکاس روزنامه خورشید بازداشت شده اند.

یک منبع آگاه در تهران در این باره به روز گفت: مرجان عبدالهیان که در روز 18 تیر بازداشت شده، شش روز پس از دستگیری با منزلش تماس گرفته و گفته است در زندان اوین به سر می برد. همین منبع اعلام کرد که علت دستگیری کوروش جوان احتمالا به عکاسی و اطلاع رسانی او و مجید سعیدی مربوط می شود.

کورش جوان که سالها در بخش فنی رسانه های مختلف کار کرده، اخیرا به عکاسی خبری روی آورده و در روزنامه خورشید همکار مجید سعیدی بود. به گزارش بی بی سی سعیدی عکسهایش را با ای میل کوروش جوان برای خبرگزاری های خارجی ارسال می کرده است.

با بازداشت این دو نفر تعداد زندانیان مطبوعاتی در زندانهای ایران، به 43 نفر رسید. وضعیت این روزنامه نگاران به نقل از منابع مختلف و از جمله سازمان گزارشگران بدون مرز نگران کننده اعلام شده است.

چهار نفر از روزنامه نگاران بازداشت شده همچون دیگر زندانیان به محلی نامعلوم منتقل شده‌اند. خانواده‌های آنها از حق ملاقات با عزیزان خود محروم اند و وکلای آنان علت بازداشت موکلین خود را نمی‌دانند و از دسترسی به پرونده آنها محروم شده‌اند.

از سهراب تا سهراب : روزآنلاین

چهارشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۸
مصاحبه روز با مادر سهراب اعرابی

نمی گذاریم خون این جوان ها پایمال شود

از سهراب تاریخ تا سهراب اعرابی. این زنجیره در میهن ما پاره نمی شود. درباره او بامادرش، شیرزنی دیگر از ایران زمین، "گپ" زده ایم. او مانده است با سیاوش، سیامک و سهیل؛ دلش اما پیش سهراب است که آخرین فرزند بود و در راهی رفت که به گفته او "مردم متوجه شدند بچه هارا بیگناه می کشند."

بخوانیم این داستان را.

از حال و روز خودتان بگویید. از فضای خانه.

ما نسبت به دو سه روز اول خیلی آرام تر شده ایم. مردم همین طور می روند و می آیند. آن روزها که می رفتم و می آمدم، تمام شده. الان اما احساس می کنم سهراب دیگر مال من نیست. مردم این را می گویند. می گویند سهراب مال شما نیست دیگر؛ مال ماست. شما تنها او را از دست نداده اید. این بچه مال ما بوده، ما او را از دست داده ایم.

شنیدیم شمع روشن کرده اند تا دم در خانه تان.

بله در همین شهرک، تا دم در خانه شمع گذاشته بودند. همه با چشمان گریان می آیند و می روند. بیرون هستند. دیشب دیگربه آنها گفتم بروید، برایتان دردسر نشود. من ناراحت می شوم. ولی تا من آمدم بالا دوباره شعار دادند و صحبت کردند و نشستند و شمع روشن کردند و ادامه دادند.

آقای موسوی و خانم رهنورد هم امروز آمدند پیش تان.

بله امروز آمدند. صحبت کردیم.

چه گفتند؟

با ما ابراز همدردی کردند و گفتند سهراب فقط بچه شما نبوده، بچه ایران بوده. گفتند ما نمی گذاریم خون او پایمال بشود؛من هم گفتم: خودم هم نمی گذارم خون بچه ام پایمال بشود. ایشان گفتند نه فقط خون بچه شما، که خون بچه های دیگر را هم نمی گذاریم پایمال شود.

خانم رهنورد چه گفتند؟

ایشان هم درباره همه این بچه ها صحبت کردند و گفتند این نشان دهنده سطح فکر بچه های جامعه ماست. حالا سرفرصت حرف هایشان را می نویسم.

این چند روزماموران مزاحم شما نشده اند؟ نگفته اند چرا می روند، چرا می آیند...

نه؛ نه. حالا نمی دانم علتش چیست. شاید به قول معروف روش شان عوض شده؛ نمی دان. ولی کاری نداشتند.

شما داستان سهراب تان را دنبال می کنید؟

بله؛ معلوم است. برای اینکه بچه من برای من خیلی ارزش داشته. شاید برای آنها ارزش نداشته باشد، ولی برای من خیلی ارزش داشته.

آخر این بچه کاری هم نکرده؛ یک روبان سبز به دستش بسته و سراغ رایش را گرفته است.

دقیقا. من هم همین را گفتم. گفتم بچه من فقط برای اعتراض به اینکه رایش را نخوانده اند، بیرون رفته بود. نه اسلحه ای داشته، نه صدای اعتراضش وحشتناک بوده که آنها بخواهند با او چنین بکنند. بچه من خیلی ارزش داشت؛ او سرمایه این مملکت بود.

شنیدم خود را برای کنکورآماده کرده بود.

بله؛ او چون پدرش فوت کرده بود، دو سه سال سختی داشت و نتوانست خوب درس بخواند. ولی این بار خیلی خوب درس خوانده بود. زحمت کشیده بود و امید هم داشت که قبول بشود.

در این مدت روزهای سختی را گذراندید؛ نیست؟

بله؛ه مه می دانند. همه در این چند روز مرا دیدند و می شناسند. چه اداره جات؛چه مردم. همه آنها دیدند که من چه کشیدم. دلم از این می سوزد که من امید داشتم و آنها مرا ناامید کردند.

سهراب، چه جور بچه ای بود؟

به آقای موسوی هم گفتم اگر از او تعریف کنم می شوم حکایت سوسکی که وقتی بچه اش از دیوار بالا می رود می گوید قربان دست و پای بلوریت بروم. ولی سهراب واقعا بچه بسیار خوبی بود. صبور. ساکت. آرام. منطقی و بافکر بود. قبل از انتخابات خیلی تلاش کرد بقیه را متقاعد کند که رای بدهند؛ چون سرنوشت مردم ما با رای تعیین می شود. ولی متاسفانه وقتی مردم رای دادند و این بلا سرما آمد، خیلی ناراحت شد. یعنی احساس می کرد توهین عظیمی به مردم شده. به خودش توهین شده. می گفت: به من توهین شده، نمی توانم این توهین را تحمل بکنم. این کوچکترین کاری بود که ما می توانستیم برای کشورمان انجام بدهیم؛ برای خودمان انجام بدهیم. چرا این طوری شد؟ چرا باید این جوری بشود. سهراب خیلی به این مسئله حساس بود. قبلش هم که خیلی کمک بود در خانه. بخصوص که پدرش دو سال مریض و در خانه بود. همه می دانند که سهراب در آن مدت چه کمکی بود برای من. مثلا شب می دید من خسته ام، می گفت مامان تو برو بخواب من بیدارم. یا روز که از مدرسه می آمد می گفت: مامان من آمدم، بقیه کارها را بگذار من انجام می دهم. یا وقتی دنبال کارهای اداری می رفتم، او در خانه مواظب پدرش بود. من 4 پسر دارم، همه آنها را دوست دارم؛ ولی سهراب بچه فوق العاده ای بود. همه بچه هایم خوب هستند. ولی برادرهایش هم می گویند سهراب خیلی زحمتکش بود.

و این سهراب هم بس که خوب بود به سهراب تاریخ پیوست.

اتفاقا مردم هم به من همین را می گویند. می گویند اسم سهراب دوباره در تاریخ نوشته خواهد شد. سهراب در شاهنامه فردوسی، پیام آور خوبی بود، این سهراب هم همین طور بود. همین طور شد. با این حال من خوشحالم که بچه ام در راهی رفت که راه نادرستی نبود. اگر معتاد بود، اگر خلافکاربود اتفاقی برایش می افتاد، نمی توانستم سرم را جلوی مردم بلند کنم. ولی الان با افتخار می گویم بچه ام در راه نیت پاکش، در راه اعتقادی که داشته رفته. با اینکه برایم خیلی سخت است که سهرابم رفته، اما خوشحالم که با حرف و حرکات بچه هایی مثل سهراب، مردم تکان شدیدی خوردند و متوجه شدند که بچه ها دارند بیگناه کشته می شوند.

به کجا پناه ببریم : irwomen.com

کنفرانس مطبوعاتی با حضور خانواده های بازداشت شدگان اخیر
مراجع قانونی پاسخگوی مان نیستند / به کجا پناه ببریم

سه شنبه 23 تیر 1388

کانون زنان ایرانی -«مراجع قانونی پاسخگوی خانواده های بازداشت شدگان اخیر نیستند و می گویند کاری از ما ساخته نیست نهادهای کشور از جمله قوه قضائیه ، دادستانی و وزارت اطلاعات میگویند این دستگیری ها در حیطه اختیار ما نیست و نهاد دیگری آنها را انجام داده است . ما باید چه کنیم و به کجا مراجعه کنیم ؟»این ها بخشی از سخنان خانم مجردی همسر محسن میر دامادی فعال سیاسی و از بازداشت شدگان اخیر در کنفرانس مطبوعاتی است که به این منظور برگزار شد .

در جلسه عصر امروز سه شنبه ( 23 تیر ماه ) به جز او و همسر تعداد زیادی از فعا لان سیاسی خانواده روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی بازداشت شده نیز حضور یافتند .تا آخرین وضعیت بازداشت شدگان و پی گیر یهای شان را برای آزادی عزیزان شان بازگو کنند .

مجردی در ادامه سخنانش می گوید :«امروز خدمت آقای دری دادستان کشور بوریم .ایشان خطاب به ما گفتند کاری از ما ساخته نیست! ما نمی دانیم از این پس باید به کدام مرجع قانونی مراجعه کنیم هر بار مراجعه ما به این نهادها تنها نا امید تر مان می کند .»

فخر السادات محتشمی پور ، فعال زنان که این روزها همسرش مصطفی تاج زاده در حبس است دیگر سخنران این جلسه مطبوعاتی است :«تاکنون نه تنها خانواده ها که حتی وکلای بازداشت شدگان هم موفق به دیدارشان نشده اند بنابراین طبق وظیفه تصمیم گرفتیم اقداماتی را انجام دهیم ابتدا به خانه ملت رفتیم و با تعدادی از نمایندگان به خصوص اعضای فرکسیون خط امام دیدار کردیم آنها کمیته ای تشکیل دادند . اما نگران کننده تر از موقعیت این بازداشت شدگان کسانی هستند که در اقصی نقاط کشور بازداشت شده و خانوادها از آنها خبری ندارند و این جریان تحویل دادن جسدهای پاک این جوانان نیز به نگرانی های همه دامن زده است .»

اشاره محتشمی پور به تحویل جسد سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ای بود که در جریان های اخیر مفقود شده بود . پس از 25 روز بی خبری خانواد ه اش سر انجام جسد او را روز گذشته به خانواده اش تحویل دادند . این ماجرا خانواده های بازداشت شدگان را بیش از پیش نگران کرده است اینکه مبادا بلائی مشابه سهراب سر عزیزان شان بیاید .

به گفته محتشمی پور آنها با علما قم هم دیدار کرده و در نامه های سر گشاد ه ای خواستار رسیدگی به وضعیت بازداشت شدگان شده اند . دیدار با ایت اله جوادی آملی و صانعی از جمله مواردی است که او به آنها اشاره می کند .

او ادامه می دهد :« دیدار با آقای خاتمی و هاشمی رفسنجانی هم از دیگر اقدامات مان بود اما متاسفانه با وجود پی گیری ها نتوانستیم با اقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه دیدار کنیم . متاسفانه ملاقات ها با مراجع قانونی به جای اینکه امید ما را به آزادی عزیزان مان بیشتر کند تنها نا امید تر مان کرده است .»

دادستان کل کشور به این افراد گفته است:« که تمام توان خود را بر این گذاشته تا افرادی که امکان دارد با قرار کفالت یا وثیقه آزاد شوند هر چه زودتر از زندان خارج شوند و پرونده سایر دستگیر شدگان نیز به دادگاه ارسال و در مسیر قانونی خود قرار بگیرد .»

آنها تاکید می کنند که بسیاری از این فعالان سیاسی دربند جانباز هستند و در زمان شاه مدتها در زندان به سر برده اند .

در ادامه جلسه خواهر ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار دستگیر شده نیز از نحوه بازداشت خواهر و همسرش در نیمه شب 25 روز قبل در منزل شان گفت و اینکه خبرهائی که از زندان می رسد اصلا خوشایند نیست و گفته می شود بهمن احمدی اموئی و ژیلا بنی یعقوب در زندان انفرادی نگهداری می شوند .

او می گوید :« به تازگی وقتی به خانه ژیلا مراجعه کردیم متوجه شدیم که به جز کامپیوتر سی دی و دست نوشته های آنان آلبوم های خانوادگی این زوج روزنامه نگار نیز از خانه شان برده شده است.نمی دانم عکس های خانوادگی ما و عروسی خواهرم چه دردی از دردهای این مملکت را دوا می کند . این دو روزنامه نگار یک سال تمام بیکار بودند و قلم نیز تنها سلاح شان بوده است .»

خواهر رضا تاجیک نیز که برادرش یک ماه قبل در محل کارش دستگیر شده با تاکید می گوید که برادرش حتی در هیچ یک از ستادهای انتخاباتی هم فعال نبوده و چند روزی بوده که در روزنامه ای جدید مشغول به کار شده بود که ناگهان و بدون دلیل دستگیر شد .» خواهر آقای تاجیک روز گذشته موفق به دیدار از برادرش در زندان اوین شد .

این در حالی است که این حق قانونی از بقیه باز داشت شدگان تاکنون سلب شده است .

پدر حمزه قالبی نیز از نحوه باداشت فرزندش می گوید در حالی که بغض راه گلویش را گرفته و به سختی سخن می گوید . حمزه رئیس شاخه جوانان ستاد میر حسین موسوی بوده است که ماه قبل بازداشت و روانه زندان اوین شده است .او می پرسد آیا کار کردن در ستاد یک نامزد انتخاباتی که به تائید شورای نگهبان رسیده جرم است .»

او هر روز از صبح زود به همه مراجع قانونی مراجعه اما پاسخ روشنی دریافت نمی کند .

او هم با احساس عجز از حاضران در جلسه می پرسد :« نمی دانم دیگر به کجا باید سر بزنم ؟»

مادر مهسا امرآبادی خبرنگار روزنامه اعتماد ملی هم که از شهرستان برای پی گیری وضعیت دخترش به تهران آمده از تلاش های بی فایده اش می گوید :« دختر من بر خلاف بسیاری از بازداشت شدگان که قبلا پست و مقامی داشته اند یک روزنامه نگار معمولی است روزنامه نگاری که بی خبر از هر جا ساعت 2 شب در خانه اش بازداشت شده و همسرش مسعود باستانی نیز وقتی برای پی گیری کارش به دادگاه رفت همان جا دستگیر و روانه زندان شد .»

همسر احمد زید آبادی روزنامه نگار هم از نحوه دستگیری همسرش بسیار نگران است :« وقتی به اوین می روم می گویند همسرت اینجا نیست پس او کجاست؟ روز گذشته به من گفتند او در بند 2 الف است . این حرف ها به شدت نگرانم کرده شوهر من به جز قلمش ایا سلاحی داشته است که امروز این گونه نامهربانانه و غیر قانونی با ما برخورد می شود . دو فرزند خردسال احمد زید آبادی نیز در جلسه حضور دارند و با دهانی باز گفتگوها را پی گیری می کنند شاید آنها بیش از هر کس دیگری آرزوی دیدار دوباره پدرشان را در سر می پرورانند.

خانواده بازداشت شدگان : روزآنلاین

چهارشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۸
گفتگوی روز با خانواده بازداشت شدگان

احمدی نژاد و شاهرودی مسئول سلامت و جان زندانیان

با گذشت بیش از یک ماه از آغاز بازداشت گسترده فعالان سیاسی، مطبوعاتی، مدنی و دانشجویی، خانواده های این افراد در مصاحبه با روز ضمن ابراز نگرانی شدید از وضعیت زندانیان خود، محمود احمدی نژاد و سید محمود هاشمی شاهرودی را مسوول سلامت روحی و جسمی عزیزانشان معرفی کرده اند.این در حالیست که سرنوشت وشهادت سهراب اعرابی بر نگرانی خانواده ها افزوده است.

بهزاد نبوی، محسن میردامادی و مصطفی تاج زاده سه نفری هستند که از لحظه بازداشت تاکنون هیچ تماسی با خانواده های خود نگرفته اند و کسی هیچ گونه اطلاعی از وضعیت آنان ندارد. همسر بهزاد نبوی در این مورد به روز می گوید: روز 23 خرداد همسرم بازداشت شد و روز بعد ساعت 11 صبح آزادش کردند و به منزل آمد؛ اما ساعت دو و نیمه نصف شب همان روز به خانه ما ریختند و بدون نشان دادن حکم و یاکارت شناسایی، او را با خود بردند.

وی می افزاید: روز بعد با یک حکم کلی که امضای سعید مرتضوی را داشت آمدند و منزل ما را تفتیش کردند و 8 کارتون کتاب و مدارک کاری و آرشیو آقای نبوی را با خود بردند.

همسر بهزاد نبوی با بیان اینکه همسرش تاکنون هیچ تماسی نداشته، تصریح می کند: آقایان خاتمی و هاشمی رفسنجانی و ابوترابی و فراکسیون خط امام مجلس به ما قول پی گیری داده اند اما قول ها و پی گیریهای آنها تاکنون هیچ نتیجه ای نداشته و از دست آنان نیز کاری ساخته نیست.

وی با ابراز نگرانی از سلامی همسرش می گوید: هنگام بازداشت نه حکمی به ما نشان دادند و نه کارت شناسایی ارائه کردند؛ ما به شدت نگرانیم که بلایی سر بهزاد بیاورند و بعد بگویند ما او رابازداشت نکرده بودیم.

خانم نبوی با ابراز تاسف شدید از بازداشت یاران انقلاب می افزاید: هرگز تصورش را هم نمی کردیم که آقای نبوی را که برای همین نظام، قبل از انقلاب زندان رفته و شکنجه شده و بهترین سالهای زندگیش را خالصانه در خدمت نظام بوده است، روزی در همین نظام به زندان ببرند.

وی در پایان می گوید: من به شدت غمگین هستم. این قضیه برای نظام جمهوری اسلامی بسیار شرم آور است.

حسن خمینی هم کاری نمی تواند بکند

محمد علی ابطحی، معاون و مشاور سید محمد خاتمی هم 28 روز است که در بازداشت به سر می برد. فاطمه ابطحی، دختر محمد علی ابطحی با ابراز بی اطلاعی از وضعیت پدرش و اینکه کجا نگهداری می شود به روز می گوید: پدرم تاکنون یک بار تماس تلفنی کوتاهی با ما گرفته و فقط احوالپرسی کرده و تلفن قطع شده است.

وی می افزاید: روز یکشنبه از زندان اوین تماس گرفتند و خواستند که قرص های پدرم را به زندان ببریم. مادرم و خواهر کوچکم قرص ها را به زندان اوین بردند و تحویل دادند؛ در پی اصرار و بی تابی خواهرم، فردی که قرص ها را تحویل گرفته بود با موبایل خود تلفن زده و خواهرم توانسته به صورت کوتاه با پدرم صحبت کند.

فاطمه ابطحی هم با بیان اینکه تاکنون هیچ یک از پی گیریها نتیجه ای در پی نداشته، می افزاید: ما با آقای حسن خمینی نیز دیدار کردیم و ایشان قول دادند پی گیری کنند و گفتند که با قاضی مرتضوی تماس خواهند گرفت. اما پی گیریهای ایشان نیز بی نتیجه بوده وایشان نیز به ما گفته اند که همه در ها بسته است.

وی درباره مطالب سریال واری که روزنامه جوان، روزنامه نزدیک به سپاه پاسداران، تحت عنوان اعترافات آقای ابطحی منتشر کرده است، چنین می گوید: ما همان روز با دفتر آقای مرتضوی تماس گرفته و اعتراض کردیم اما ایشان گفتند که به عنوان ذینفع می توانید تکذیب کنید.ما هم تکذیبیه نوشتیم اما روزنامه جوان حاضر به انتشار تکذیبیه ما نشد و در روزنامه اعتماد ملی منتشر کردیم.

فاطمه ابطحی به شدت از وضعیت پدرش ابراز نگرانی می کند و می گوید: به نفع نظام نیست که شخصیت های نظام را در زندان نگه دارد.

زید آبادی در بند 2 الف

مهدیه محمدی، همسر زید آبادی خبر از تجمع روز چهارشنبه خانواده های بازداشت شدگان اخیر در مقابل دادگاه انقلاب می دهد و به روز می گوید: دیروز که خانواده های چند تن از بازداشت شدگان اخیر با عزیزانشان در زندان اوین ملاقات کردند من نیز همزمان به زندان اوین مراجعه کردم اما گفتند که آقای زیدآبادی در بند 209 نیست و در بند 2 الف که همان بند 325 سابق و در اختیار سپاه است نگهداری می شود.

وی می افزاید: در مورد بند 209 مسوولیت با قاضی حداد است اما در مورد بند 2 الف نه کسی مسوولیتی می پذیرد و نه پاسخی می دهد.ما واقعا نمیدانیم به کجا باید مراجعه کنیم.

همسر زیدآبادی خبر از تماس تلفنی کوتاه همسرش نیز می دهد: یکبار آقای زیدآبادی تماس گرفت و احوالپرسی کرد.او به شدت نگران خانواده، اما روحیه اش خیلی خوب بود.

وی با بیان اینکه مسوولان به شکلی بارز و آشکاربه صورت غیرقانونی عمل می کنند، می گوید: حتی به خانواده ها زنگ می زنند و تهدید می کنند که نباید مصاحبه کنید و پی گیری نمایید. خب ما پی گیری نکنیم، چه باید بکنیم؟

مهدیه محمدی سپس با اشاره به بازداشت احمد زیدآبادی در سال 80 می افزاید: شرایط به طرز وحشتناکی تغییر کرده است؛ در آن زمان حداقل میدانستیم عزیزانمان را کجا نگه میدارند اما در این چند ساله حکومت اینقدر پسرفت کرده که هیچ گونه پاسخی نمی دهند.

همسر زیدآبادی ادامه می دهد: از روزی که به حریم خانه ما تجاوز کردند، کودکان من به شدت ترسیده اند و با هر زنگ تلفن و یا دری وحشت می کنند و کوچکترین قیافه ناآشنایی آنان را دچار وحشت می کند.

اسم شیوا در لیست بازداشتی ها نیست

شیوا نظرآهاری، دانشجوی محروم از تحصیل و فعال حقوق بشر تاکنون فقط دو بار به صورت کوتاه با خانواده اش تماس گرفته است. او در بند 209 زندان اوین در انفرادی نگهداری می شود. شهرزاد کریمان، مادر شیوا نظرآهاری با ابراز نگرانی شدید از وضعیت دخترش به روز می گوید: یک ماه و 3 روز از بازداشت شیوا می گذرد و ما هر روز به دادگاه انقلاب و زندان اوین مراجعه می کنیم اما تاکنون این مراجعات بی پاسخ بوده است.امروز یک نامه به کمیسیون حقوق بشر قوه قضائیه دادم و فردا هم یک نامه به ستاد شهروندی قوه قضائیه خواهم داد.

خانم کریمان با بیان اینکه روزها همچنان می گذرد و ما بی خبر از دخترمان هستیم اضافه می کند: خانم شادی صدر، وکیل شیوا به دادگاه انقلاب مراجعه کرده اما گفته اند که اسم شیوا در لیست بازداشتی های آنان نیست.

مادر شیوا نظرآهاری خبر از تماس تلفنی مهدی کروبی هم می دهد: اطلاعاتی که آقای کروبی خواسته بودند را دادم و ایشان قول پی گیری دادند اما در عین حال گفتند که کار زیادی از دستشان بر نمی آید.

وی با بیان اینکه شیوا در ستاد هیچ کاندیدایی فعالیت نمی کرد، می افزاید: دخترم تا کنون دو بار تماس گرفته و تنها چیزی که میدانیم این است که او در بند 209 زندان اوین در انفرادی است. او بیش از یک ماه است در انفرادی است و من به شدت نگران سلامت او هستم و در شرایطی که حتی به وکیل هم دسترسی ندارد باید هر چه زودتر وضعیت او و سایر زندانیان روش شود.

وی با طرح این سوال که تا کی میخواهند ما را بلاتکلیف نگهدارند، می گوید: مسوول سلامتی روحی و جسمی دخترم، محمود احمدی نژاد و سید محمود شاهرودی هستندو باید جوابگو باشند.

تاجیک اعتراف نکرده است

"عبدالرضا تاجیک اعلام کرده است که هیچ اتهامی متوجه او نیست و هیچ مدرکی درباره او ندارند."

پروین تاجیک، خواهر این روزنامه نگار که روز دوشنبه با برادرش در زندان اوین دیدار کرده، ضمن دادن این خبر به روز می گوید: ملاقات به صورت کابینی و از پشت شیشه و تلفنی بود اما در عین حال دو نفر مامور نیز در کنار برادرم حضور داشتند.برادرم نتوانست به هیچ یک از سوالات ما پاسخ دهد و فقط گفت که بازجویی اش تمام نشده و در سلولی به همراه دو زندانی دیگر نگهداری می شود که نمیدانیم آن دو نفر چه اتهامی داشته و چه جرمی مرتکب شده اند.

خانم تاجیک وضع روحی برادرش را خوب توصیف می کند و به نقل از او می گوید که این روزنامه نگار هیچ اعترافی نکرده و هیچ مدرکی علیه او ندارند.

ژیلا بنی یعقوب تماس گرفت

از سوی دیگر ترانه بنی یعقوب، خواهر ژیلا بنی یعقوب خبر از تماس دو روز پیش ژیلا با خانواده اش می دهد: ژیلا از ما خواسته است که جلوی اوین نرویم؛ اما لحن صحبتش طوری بود که گویامیدانست به این زودی ها آزاد نخواهد شد.

ترانه بنی یعقوب همچنین به روز می گوید که ماموران از منزل ژیلا عکس های خانوادگی و عروسی او را نیز برده اند.

کنفرانس خبری خانواده ها

از سوی دیگر روز سه شنبه خانواده های بازداشت شدگان اخیر با شرکت در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند مراجع قانونی پاسخگوی خانواده های بازداشت شدگان نیستند و می گویند کاری از ما ساخته نیست. به گفته آنان نهادهای کشور از جمله قوه قضائیه، دادستانی و وزارت اطلاعات میگویند این دستگیری ها در حیطه اختیار ما نیست و نهاد دیگری آنها را انجام داده است.

در این کنفرانس خبری خانواده های بازداشت شدگان ضمن تشریح پی گیریهای خود، از عدم مسوولیت پذیری مسولان امور به شدت انتقاد کردند.

فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاج زاده در این کنفرانس با اشاره به شهادت سهراب اعرابی گفت: نگران کننده تر از موقعیت این بازداشت شدگان، وضعیت کسانی است که در اقصی نقاط کشور بازداشت شده اند و خانوادها از آنها خبری ندارند. این جریان تحویل دادن جسدهای پاک این جوانان نیز به نگرانی های همه دامن زده است.

وی همچنین از اینکه "ملاقات ها با مراجع قانونی به جای اینکه امید ما را به آزادی عزیزان مان بیشتر کند تنها نا امید ترمان کرده است" ابراز تاسف کرد.

خانم مجردی، همسر محسن میردامادی نیزدر این جلسه خبر از دیدار با دری نجف آبادی، دادستان کل کشور داد و گفت: قای دری خطاب به ما گفتند کاری از ما ساخته نیست! ما نمی دانیم از این پس باید به کدام مرجع قانونی مراجعه کنیم. هر بار مراجعه ما به این نهادها هم تنها نا امید تر مان می کند.

سایت کانون زنان ایرانی نیز خبر داد در کنفرانس مطبوعاتی مذکور پدر حمزه قالبی از نحوه بازداشت فرزندش گفت؛آن هم در حالیکه بغض راه گلویش را گرفته بود و به سختی سخن می گفت. حمزه رئیس شاخه جوانان ستاد میر حسین موسوی بوده که ماه قبل بازداشت و روانه زندان اوین شده است.پدر او پرسیده: آیا کار کردن در ستاد یک نامزد انتخاباتی که به تائید شورای نگهبان رسیده جرم است؟

او همچنین از این گفته است که هر روز از صبح زود به همه مراجع قانونی مراجعه می کند اما پاسخ روشنی به او نمی دهند: نمی دانم دیگر به کجا باید سر بزنم؟

مادر مهسا امرآبادی خبرنگار روزنامه اعتماد ملی هم که از شهرستان برای پی گیری وضعیت دخترش به تهران آمده از تلاش های بی فایده اش می گوید: دختر من بر خلاف بسیاری از بازداشت شدگان که قبلا پست و مقامی داشته اند یک روزنامه نگار معمولی است؛ روزنامه نگاری که بی خبر از هر جا ساعت 2 شب در خانه اش بازداشت شده و وقتی همسرش مسعود باستانی نیز برای پی گیری کارش به دادگاه رفت همان جا دستگیر و روانه زندان شد.