۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

اعترافات گالیله : BBC

گالیله همچنان یکی از چهره‌های تابناک جنبش نوزایی (رنسانس) به شمار می‌رود که با ژرف‌بینی و جسارت کم‌نظیرش، راه آگاهی و شناخت علمی را از راه معتقدات و تعصبات پیشین جدا کرد، و در سراسر دنیای مدرن، به هوش و خرد انسانی مقامی پایدار و استوار داد. تلسکوپی که او درست ۴۰۰ سال پیش اختراع کرد، رهگشای انسان برای شناخت واقعی کیهان بود. این واقعیت که او در محکمۀ "ارباب شریعت" عقاید خود را انکار کرد، ذره‌ای از ارج و مقام او نکاسته است.

فرزند خلف رنسانس

آغاز قرن هفدهم جنبش رنسانس در اوج شکوفایی است. رشته‌های علمی با شتابی سرسام‌آور رشد می‌کنند و انسان را در کشف زوایای بیشمار و ناشناخته به پیش می‌برند. گسترش چاپ، رشد آگاهی شهروندی و روحیۀ همکاری علمی سراسر اروپا را فرا گرفته است. هر روز در گوشه‌ای دانشگاه و آموزشکده‌ای تازه باز می‌شود.

گالیله‌ئو گالیله‌ئی (متولد ۱۵۶۴ در پیزای ایتالیا) از پیروان اسلوب تازه در شناخت علمی بود، متکی بر مشاهده و تجربۀ عینی، و مستقل از آرای ذهنی پیشین. او در عین حال یک مسیحی معتقد بود. گالیله مانند دانشمند همروزگارش یوهانس کپلر، عقیده داشت که خداوند به انسان خرد بخشیده تا او بتواند "کتاب طبیعت" را بخواند. خداوند جهان را طبق موازین عقلی خلق کرده و کلید شناخت آن را در مغز انسان قرار داده است.

گالیله گفته است: «چگونه می‌توان قبول کرد آفریدگاری که ما را با عقل و شعور به دنیا آورده است، ما را از به کار بردن این مواهب منع کند؟»

سال ۱۶۰۹ برای ستاره‌شناسی علمی، مبتنی بر فیزیک و محاسبات ریاضی، سالی تعیین‌کننده بود. در این سال کپلر نخستین نظریۀ کهکشانی خود را منتشر کرد، و گالیله نخستین تلسکوپ عصر مدرن را در ونیز رو به آسمان گرفت. او این تلسکوپ را تنها با خبرگیری از ساختمان دستگاهی ساخت که به تازگی یک دانشمند هلندی طراحی کرده بود. تلسکوپ گالیله را الگوی اصلی تلسکوپ‌های مجهز بعدی دانسته‌اند که مجموعه‌ای از عدسی‌های مرکب را با فاصلۀ کانونی کوتاه ارائه می‌دهند.

روش تازه در علوم

گالیله در کاوش‌های خود تنها به موازین عقلی معتقد بود. او به جای پیروی از احکام و آرای پیشین، به روش علمی (بر پایه‌ی مشاهده و تجربۀ مستقیم) گرایش داشت. روش او آن بود که هر قضیه‌ای را نخست بر پایه‌ی مشاهدات روزمره به رشته‌ای از مسائل ساده تجزیه می‌کرد، سپس آنها را مطابق توضیحات ساده‌ی ریاضی و منطقی حل می‌کرد، و سرانجام به استنتاج کلی می‌رسید.

گالیله در دانشگاه پیزا استاد ستاره‌شناسی بود. او با مطالعات خود به نتیجه رسید که آنچه نیکلاس کوپرنیک به صورت تئوریک مطرح کرده بود، دال بر حرکت زمین به دور خورشید، حقیقت دارد. او به ویژه پس از انتقال به دانشگاه شهر پادوا، با شور و شوق بیشتری به دفاع از این دیدگاه پرداخت.

حمله وارثان جهل و نادانی

کلیسای کاتولیک به مرکزیت زمین معتقد بود، و به پیروی از متن "سفر آفرینش" تورات (عهد قدیم) قرن‌ها آموزش داده بود که خداوند نخست زمین را آفرید و سپس عرش و سماوات (خورشید و ستارگان) را پیرامون آن به حرکت در آورد.

ارباب کلیسا از گالیله خواستند از عقاید تازه دست بردارد و تنها نظریات مورد قبول کلیسا را آموزش دهد، اما گالیله به هشدار‌های ارباب کلیسا وقعی نگذاشت، تا آنکه رسما "برای ادای توضیحات" به رم احضار شد. محکمۀ تفتیش عقاید (انکیزیسیون) که به پرونده‌ی گالیله رسیدگی کرد او را کافر شناخت.

حکم دادگاه تفتیش عقاید

حکمی که دادگاه به گالیله ابلاغ کرد، در متون گوناگون متفاوت است، و درونمایه‌ی آن بدین قرار است:

«عالیجنابان کاردینال‌های محکمۀ تفتیش عقاید در ۲۲ ژوئن ۱۶۳۳ آرای خود را به ترتیب زیر اعلام می‌کنند:

نخست آن که نظرگاهی که خورشید را ثابت و مرکز جهان می‌داند، از دیدگاه فلسفی انحرافی و کفرآمیز است، زیرا نص صریح کتاب مقدس را نقض می‌کند. دیگر آن که این نظرگاه که زمین مرکز جهان نیست، بلکه با حرکتی دائمی به دور خورشید می‌چرخد، با ایمان دینی مغایرت دارد.

با تائیدات حضرت عیسی مسیح و مادر مقدس مریم عذرا، حکم نهایی خود را چنین اعلام می‌کنیم: گالیله، شما از سوی این مرجع مقدس مظنون به کفر هستید، زیرا به عقایدی متوسل شده‌اید که با متون مقدس منافات دارد. شما به این اعتقاد باطل رسیده‌اید که خورشید ثابت است و زمین از مشرق به سوی مغرب حرکت می‌کند، یا این که زمین در مرکز کائنات قرار ندارد.

چگونه بندگان خداوند می‌توانند به نظری معتقد باشند که با احکام مقدس آسمانی در تضاد است؟ هرجا نظریه‌ای با احکام الهی مغایر باشد، لاجرم باید در آن نظرات تردید کرد و شائبۀ کفر و فساد را از آنها زدود.... گالیله، شما از فیض الهی محروم شده و به اشد مجازات محکوم می‌شوید.»

هفت کاردینال ارشد بر حکم تکفیر گالیله مهر تائید زدند.

اعترافات گالیله

گالیله در برابر دادگاه متنی را قرائت کرد که برای تبرئۀ خود از پیش آماده کرده بود. او در برابر دادگاه چنین گفت:

«من، گالیله‌ئو گالیله‌ئی، فرزند وینچنزو، اهل فلورانس، در سن هفتاد سالگی، در این دادگاه معدلت حاضر شده، در برابر شما قضات محکمۀ تفتیش زانو می‌زنم، بر کتاب مقدس که اینک در برابر من است، دست می‌گذارم و سوگند یاد می‌کنم که همواره به این کتاب، یکایک تعالیم و نصایح و مواعظ آن اعتقاد داشته و به لطف خداوند در آینده نیز اعتقاد خواهم داشت.

با هدایت عالیجنابان و طلب مغفرت از درگاه پروردگار آشکارا می‌گویم: این نظر که خورشید ثابت است و زمین به دور آن می‌چرخد، نظری سخیف و باطل است که هرگز نباید در جایی تدریس و اشاعه شود. من برائت ابدی خود را از این نظریه اعلام می‌کنم. حقیقت روشن این است که زمین مسطح و ثابت است، این خورشید و ستارگان هستند که پیوسته دور زمین می‌چرخند.

در برابر سروران گرامی و همه مسیحیان مایل هستم کمترین شائبۀ بی‌ایمانی را از خود دور کنم. با قلبی پاک و ایمانی استوار از چنین افکار کفرآمیز برائت می‌جویم. سوگند می‌خورم که نه به صورت کتبی و نه به شکل شفاهی کلمه‌ای بر خلاف کلام مقدس خداوند ادا نخواهم کرد.

در برابر شما اعلام می‌کنم که اینک به بطلان و نادرستی عقاید پیشین خود واقف شده‌ام و نور ایمان به قلبم تابیده است. اکنون هر حکم و جزایی که برایم تعیین شود با میل و رغبت خواهم پذیرفت.

در پایان متذکر می‌شوم که برای کسب اطمینان از صحت و دقت اعترافات خود، هر آنچه در اینجا گفتم را پیش از این با شعور و هشیاری کامل با خط خود روی کاغذ آورده‌ام، تا هیچ خللی در آن راه نیابد.»

دفاع از خرد آزاد انسانی

تنها چند ماه قبل از قرائت "ندامت‌نامه" (در ژانویه ۱۶۳۳) گالیله در نامه‌ای به دوست خود الا دیوداتی توضیح داده بود که به نظر او متون دینی را نباید در الفاظ ظاهری درک کرد. گالیله در نامه‌ی یادشده می‌نویسد:

«اگر بپرسیم که ماه و خورشید و ستارگان، حالات و حرکات آنها از کجا آمده است، پاسخ می‌شنویم که آنها را پروردگار آفریده است. اگر بپرسیم کتاب مقدس از کجا آمده؟ باز گفته می‌شود که اثر روح‌القدس است، یعنی از جانب پروردگار آمده است. حالا می‌پرسیم پس چگونه است که کتاب مقدس چیزهایی می‌گوید که با جریان حقیقی امور در تضاد آشکار است و تنها فهم عوام را راضی می‌کند؟ در کتاب مقدس بندهایی هست که برداشت لفظی و مستقیم از آنها چیزی جز کفر و گمراهی نیست، زیرا خداوند را آکنده از نفرت و بیداد نشان می دهد...»

«پرسش من این است: چرا باید برای فهم جهانی که خلقت خداست، به گفتار خداوند بنگریم به جای آنکه به کردار او توجه کنیم؟ آیا کردار کمتر از گفتار اهمیت دارد؟ من سؤال می‌کنم: اگر امروز فردی معتقد به حرکت زمین را کافر بدانیم، فردا که یقین حاصل کردیم که زمین واقعا حرکت می‌کند، آیا کلیسا با مشکلی جدی روبرو نمی‌شود؟ به نظر من هرجا کلام خداوند با امور واقعی در تضاد قرار گیرد، باید به امور واقعی تکیه کنیم، زیرا کلام خداوند برای اقناع عوام است، و درست برای تأمین همین منظور به خداوند خصوصیاتی ناشایست نسبت می‌دهد.»

«از یاد نبریم که کتاب مقدس تنها به پرسش‌های روحی بشر جواب می‌دهد. از این رو نباید به ظاهر این متن تکیه کرد.»

سرانجام گالیله

گالیله به حبس ابد محکوم شد، اما به خاطر کهولت سن به او اجازه دادند که در خانه خود در حومۀ فلورانس محبوس بماند، تا در سال ۱۶۴۲ درگذشت. یعنی درست همان سالی که ایزاک نیوتن فیزیکدان انگلیسی به دنیا آمد، و بر پایه نظریات گالیله فیزیک مدرن را متحول کرد.

نزدیک چهار قرن بعد پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۲ رسوایی محاکمه گالیله را "سوءتفاهمی دردناک" در تاریخ مسیحیت دانست که از تقابل دانایی و ایمان زاده شده بود. در فوریه ۲۰۰۹ واتیکان مراسمی رسمی برای بزرگداشت گالیله برگزار کرد.

ماشین اعترافات میراث شوم لنین : BBC

هفته گذشته مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در ایران در نامه ای به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان به وقایع اخیر و بازداشت و محاکمه معترضان اعتراض کردند.

در بخشی از این نامه به "یورش" ماموران حکومت به مردم و "به خاک و خون کشیدن" آنها و همچنین "داستان شکنجه های بازداشت شدگان کهریزک" اشاره شده و آمده است: "نمایشگاه دادگاه صد نفری که یادآور محاکمات استالین است، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد".

اما در دادگاه های استالین چه اتفاقاتی افتاد که مجمع نمایندگان ادوار مجلس دادگاه های وقایع اخیر در ایران را به آن تشبیه می کنند.

در صحن دادگاه‌های مسکو هر از گاهی متهمی فریاد بر می‌داشت: «من گناهکارم، مرا بکشید!» یا دیگری داد می‌زد: «من خائن هستم، خائن باید کشته شود!» در پشت صحنه بر متهمان چه گذشته بود؟ پس از حدود هفتاد سال هنوز به این پرسش پاسخ قطعی داده نشده است.

دهها نفر از سران حزب کمونیست و فرماندهان ارتش سرخ به دستور یوزف استالین رهبر حزب و رئیس دولت اتحاد شوروی در برابر دادگاه قرار گرفتند. استالین شخصا در اتاقکی مخفی بر جریان دادگاه‌ها نظارت داشت و از طریق زیردستان خود جریان دادگاه را هدایت می‌کرد.

میراث شوم لنین

ولادیمیر ایلیچ لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰) رهبر انقلاب اکتبر از اواخر سال ۱۹۲۲ به خاطر بیماری از زندگی سیاسی کناره گرفته بود و در کمیته مرکزی حزب کمونیست نزاع بر سر رهبری شروع شده بود. از همکاران نزدیک لنین بانفوذترین شخصیت لئو تروتسکی بود و همه او را جانشین قطعی لنین می‌دانستند.

تروتسکی در بنیادگذاری کشور شوراها پا به پای لنین پیکار کرده بود. او صدر کمیته نظامی انقلابی شورای پتروگراد بود که انقلاب بلشویکی را (در هفتم نوامبر سال ۱۹۱۷) به پیروزی رساند. پایه‌گذار ارتش سرخ بود و پیروزی نظام انقلابی بر "روس‌های سفید" مدیون تلاش و نبوغ نظامی او بود. اما گفته‌اند که تروتسکی سخت متکبر و تکرو بود، به ترتیبات و روابط درون حزب توجه زیادی نداشت.

در برابر استالین یکسره به حزب توجه داشت، آن را اهرم اصلی در رهبری دولت و اداره کشور می‌دانست. او با استفاده از ضعف‌ها و غیبت‌های تروتسکی، موقعیت محکمی در حزب به دست آورد و دبیرکل حزب شد.

لنین در دو نامه نگرانی خود را از قرار گرفتن مسئولیت مهم رهبری حزب در دست "مردی تندخو و نامدارا" (یعنی استالین‎) ابراز کرده بود، اما استالین موفق شد از نشر این دو نامه جلوگیری کند. او با دسیسه و زد و بند، و با تفرقه‌افکنی میان مخالفان خود، موفق شد تمام اهرم‌های حزبی را به دست نزدیکان خود بسپارد و تروتسکی را به انزوا بکشد.

تروتسکی در سال ۱۹۲۷ از حزب اخراج شد، و در سال ۱۹۲۹ شوروی را ترک کرد. او به دستور استالین به طور غیابی به اعدام محکوم شد و حکم در سال ۱۹۴۰ در تبعیدگاهش در مکزیک در مورد او اجرا شد.

زمینه‌ی "پاکسازی حزب و دولت"

استالین از سال ۱۹۲۹ رهبر مطلق کشور شد و تمام امور را به دست گرفت. از روی نادانی، به اجرای فوری و اجباری برنامه اشتراکی‌سازی سراسری بنگاه‌های کشاورزی فرمان داد. این برنامه با شکستی فاجعه‌بار روبرو شد. قحطی و گرسنگی کشور را فرا گرفت و به مرگ نزدیک ده میلیون روستایی انجامید. در برخی مجامع علمی و محافل سیاسی زبان به انتقاد از استالین باز شد.

در کنگره حزب که در سال ۱۹۳۴ برگزار شد، استالین تنها با تقلب و نیرنگ توانست بار دیگر به رهبری برسد. او تصمیم گرفت با رقبا و مخالفان خود تصفیه حساب کند.

اندکی پس از کنگره سرگئی کیروف دبیر حزب کمونیست در لنینگراد ترور شد. همه شواهد نشان می‌دهد که این ترور را پلیس مخفی به دستور استالین انجام داد. استالین به نیرنگی ماهرانه دست زده بود: از سویی رقیب را از میدان حذف کرده و از سوی دیگر برای "مجازات قاتلان" شمشیر تیز می‌کرد. عوامل استالین شایع کردند که یاران تروتسکی در هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب، ترور کیروف را طراحی کرده‌اند.

سرکوب "دشمنان خلق"

بلافاصله پس از قتل کیروف بیش از صد نفر از مقامات حزبی و دولتی تیرباران شدند. در هفته‌ها و ماه‌های بعد هزاران نفر دستگیر و به دست جلادان سپرده شدند. حکم آنها فوری صادر می‌شد، که معمولا اعدام بود، یا با ارفاق، تبعید ابدی به سیبری.

اما استالین نه تنها پیشوای "نخستین کشور کارگران و دهقانان" بود، بلکه خود را رهبر جنبش کمونیستی در سراسر جهان می‌دانست. او ناگزیر بود سرکوب وحشیانه‌ی مخالفان سیاسی را از نظر ایدئولوژیک توجیه کند وبه دیکتاتوری خود "مشروعیت" دهد. با این ملاحظات بود که او چند محاکمۀ علنی سازمان داد که صرفا جنبه‌ی تبلیغاتی داشت.

محاکمات نمایشی

به دستور استالین ۶۶ نفر از چهره‌های برجسته‌ی حزب و فعالان "صدر انقلاب" که برخی از آنها حتی معروفیت جهانی داشتند، در سه دادگاه "علنی" محاکمه شدند.

دادگاه اول: از ۱۹ تا ۲۴ اوت ۱۹۳۶ شانزده نفر از اعضای برجسته‌ی رهبری حزب کمونیست از جمله زینوویف و کامنف یاران نزدیک لنین محاکمه شدند. همه متهمان اعدام شدند.

دادگاه دوم: از ۲۳ تا ۳۰ ژانویه ۱۹۳۷ هفده نفر از مقامات حزبی محاکمه شدند. ۱۳ نفر تیرباران و ۴ نفر به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدند.

دادگاه سوم: از دوم تا ۱۳ مارس ۱۹۳۸ گروهی ۲۱ نفره از سران بلشویک محاکمه شدند. بیشتر آنها از وزیران سابق دولت بودند. در میان آنها کمونیست‌هایی نامدار مانند بوخارین (رئیس سابق کمینترن) و ریکوف (نخست وزیر قبلی) قرار داشتند. همه متهمان اعدام شدند.

به موازات این سه دادگاه، یک دادگاه نظامی در ژوئن ۱۹۳۷ ژنرال میخائیل توخاچفسکی و یازده نفر از فرماندهان ارتش سرخ را به محاکمه کشید، که خبر آن در رسانه‌ها انتشار یافت. به دنبال آن سه چهارم فرماندهی ارتش سرخ "تصفیه" شد.

اتهام اصلی متهمان عبارت بود از همکاری با تروتسکی و عناصر دست‌راستی که گفته می‌شد تلاش می‌کنند با حمایت کشورهای سرمایه‌داری (آلمان یا انگلستان یا ژاپن) نظام سوسیالیستی را در شوروی سرنگون کنند. مبنای دادرسی اصل ۵۸ قانون کیفری شوروی بود، که برای توطئه علیه نظام سوسیالیستی و تلاش برای برگرداندن نظام سرمایه‌داری مجازات اعدام در نظر گرفته بود.

ماشین اعترافات

هدف استالین تنها حذف یا نابود کردن مخالفان خود نبود، او فراتر از این، خواهان درهم شکستن ایدئولوژیک آنها و مشروعیت دادن به سیادت خود بود. هدف نه تنها محکوم کردن، بلکه به تسلیم کشیدن مخالفان بود. دادگاه‌ها پشت درهای بسته و بسیار سریع انجام می‌شد. زندانیان از حق داشتن وکیل مدافع و فرجام‌خواهی محروم بودند.

کیفرخواست حاوی هیچ سندی نبود و تنها بر پایه‌ی اقاریری تنظیم شده بود که خود متهمان در بازجویی‌ها ارائه کرده بودند. این اقاریر پر از اظهارات ضد و نقیض بود و روشن بود که متهمان دروغ گفته‌اند. برای نمونه برخی متهمان "اعتراف" کردند که در کشورهای خارجی مانند فنلاند و دانمارک و نروژ با تروتسکی یا فرستادگان او دیدار کرده‌اند، در حالیکه اطرافیان آنها می‌دانستند که آنها هرگز خاک شوروی را ترک نکرده‌اند.

در مواردی دروغ کاملا آشکار بود، مثلا ایوان سمیرنوف اعتراف کرده بود که در سوءقصد به جان کیروف در دسامبر ۱۹۳۴ شرکت داشته است، در حالیکه او از یک سال قبل از آن دستگیر شده و در زندان بود.

اما "حقیقت" چیزی بود که برای این دادگاه‌ها کمترین اهمیتی نداشت. طرفداران استالین باید احساس حقانیت می‌کردند و دشمنان او باید مرعوب می‌شدند.

شیوه‌های اعتراف‌گیری

تمام کسانی که در برابر دادگاه قرار گرفتند، از کمونیست‌های انقلابی و مبارزان باسابقه بودند. برخی زندان‌های مخوف تزار را از سر گذرانده بودند. شگفت آنکه همین افراد در دادگاه اعتراف کردند علیه نظامی که خود با فداکاری در بنای آن شرکت کرده بودند، انواع و اقسام جنایات را مرتکب شده‌اند.

هنوز چندوچون شکنجه‌هایی که برای گرفتن اعتراف به کار رفته بود، کاملا روشن نیست. مسلما فشارهای زیادی در کار بوده: از بی‌خوابی‌های چندروزه، شکنجه‌های جسمی مداوم و طاقت‌شکن به گونه‌ای که زندانی نمیرد اما روزی هزار بار مرگ خود را آرزو کند؛ تا شکنجه‌های روانی، انزوای مطلق، بازجویی‌های ناگهانی و طولانی...

با فشارها و تحقیرهای دایمی، شخصیت زندانی در هم می‌شکند. هویت هنجاری و اخلاقی او درهم می‌ریزد. رفته رفته حساسیت و هشیاری ذهنی خود را از دست می‌دهد و حافظه او فلج می‌شود. زیر دست مأموران چنان احساس ضعف و حقارت می‌کند، که همه چیز، از جمله مقاومت، برای او بی معنا می‌شود.

"کار صبورانه روی متهم"

جلسات دادگاه آنقدر تکرار می‌شد تا به نتیجه دلخواه برسد. اعترافات بوخارین را شخص استالین تدوین کرده بود. وقتی او در دادگاه از خواندن بخشی از متن سرباز زد، روند بازرسی متوقف شد و بوخارین به سلول برگشت. در دادگاه بعدی بوخارین سر به راه شده بود.

یکی از شگردهای رایج پراکندن تخم بدبینی میان زندانیان بود. زندانی حس می‌کرد که همه علیه او دست به دست هم داده‌اند. رادک و بوخارین دو دوست و همرزم قدیمی بودند اما بازجویان توانستند آنها را علیه یکدیگر تحریک کنند.

یکی از شیوه‌های دیگر فشار بر متهمان با استفاده از روابط خانوادگی و عاطفی بود. زینوویف و کامنف به برخی خطاهای سیاسی "اعتراف" کرده بودند، اما زیر بار اتهام "خیانت" نمی‌رفتند. استالین از طرف هیئت سیاسی حزب به آنها قول داد که اگر اعتراف کنند، آزاد می‌شوند و بستگان آنها نیز در امان خواهند ماند. پس از صدور رأی دادگاه نه تنها هر دو به قتل رسیدند، بلکه بیشتر خویشاوندان آنها نیز دستگیر و اعدام شدند.

به نظر مؤرخان یک عامل ایدئولوژیک نیز در اعتراف‌گیری از متهمان مؤثر بوده است: به زندانی تلقین می‌شد که او قربانی سادگی و نیکدلی خود شده و ناخواسته به "آرمان کمونیسم" خیانت کرده است و اکنون تنها با اعتراف داوطلبانه است که می‌تواند این خطا را جبران کند.

پیامدهای پاکسازی

با تصفیه‌‌های بیرحمانه و خونین، که حدود یک و نیم میلیون نفر قربانی گرفت، یکی از مخوف‌ترین نظام‌های تاریخ بشر در اتحاد شوروی برقرار شد. در جهنمی که استالین بر پا کرده بود هر کسی ناچار بود وفاداری خود را به رژیم ثابت کند، و راه آن لو دادن عده‌ای از "دشمنان خلق" بود. اگر کسی دستگیر می‌شد، خویشان و دوستان باید از او بیزاری نشان می‌دادند، و گرنه خود به خطر دستگیری می‌افتادند.

استالین که از نوعی جنون بدگمانی رنج می‌برد، مدام در حال کشف توطئه‌های عجیب و خنثی کردن آنها به شیوه‌ی خود بود.

تمام اعضای هیئت سیاسی حزب کمونیست محاکمه شدند، غیر از دو نفر: تروتسکی و استالین. تروتسکی از شوروی فرار کرد و استالین خود مشغول محاکمۀ دیگران بود. از ۱۳۹ عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست در سال ۱۹۳۴ میلادی، ۹۸ نفر دستگیر و بیشتر آنها تیرباران شدند.

عمق فاجعه‌ تصفیه ارتش از افسران کاردان در زمان حمله ارتش نازی به شوروی و عقب نشینی‌های پیاپی ارتش سرخ آشکار شد. یک آمار تاریخی می‌گوید تعداد افسرانی که به دست استالین کشته شدند، بیش از افسرانی است که در جنگ جهانی دوم در جبهه‌های "جنگ بزرگ میهنی" جان دادند.

طبق آمار رسمی که در زمان گورباچف منتشر شد: در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ بین ۴ و نیم تا ۵ و نیم میلیون نفر دستگیر شدند. بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار نفر به اعدام محکوم شدند. در اواخر دهه ۱۹۴۰ میان ۵ و نیم تا ۶ و نیم میلیون نفر در مجمع الجزایر گولاگ زندانی بودند. تنها یک دهم افرادی که به اردوگاه‌ها فرستاده شدند، از سرما و گرسنگی جان سالم به در بردند.

در دوران جنگ سرد (به ویژه دهه ۱۹۵۰) برخی از کشورهای اروپای شرقی (مجارستان و چکسلواکی و بلغارستان) الگوی دادگاه‌های نمایشی استالین را تکرار کردند.

موج "اعاده حیثیت"

نیکلای خروشچف که پس از مرگ استالین (۱۹۵۳) زمام امور را در شوروی به دست گرفت، در کنگره بیستم حزب کمونیست (۱۹۵۶) فاش کرد: «کمیسیون ویژه‌ای با مراجعه به اسناد فراوان آرشیوهای سری به این نتیجه رسیده است که افراد بی‌گناه بیشماری در کشور ما به قتل رسیده‌اند. روشن شده است بسیاری از اعضای حزب و دولت که در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ دشمن خوانده شدند، هرگز دشمن و خائن و جاسوس نبودند، بلکه کمونیست‌های شریف و صادقی بودند. آنها زیر شکنجه‌های وحشیانه گناهان سنگینی را به گردن گرفتند.» این متن به طور کامل منتشر نشد.

در ژانویه ۱۹۸۹ روزنامه‌ی رسمی پراودا اطلاع داد که همراه با تحولات شوروی از بیش از ۲۵ هزار نفر که در دوران استالین تیرباران شده‌اند، اعاده حیثیت شده است. تنها در همین سال بود که متن سخنرانی خروشچف به طور کامل به چاپ رسید.

سوسن شریعتی : BBC

گریه و خنده

سوسن شریعتی در اعتماد با اشاره به دادگاه های سیاسی نوشته وقتی فرزند انقلاب و فرزند نظام و فرزند اصلاحات را می بینی که ردیف در کنار هم به جرمی مشترک نشسته اند، سر در گریبان باشند یا نحیف و تکیده یا مضطرب و پریشان یا دست آخر توبه کار، به جز گریستن چه می توانی بکنی؟ وقتی می بینی که هابرماس و ماکس وبر و... با اغتشاشگران پیر و جوان هم پرونده می شوند و الساعه است که به جرم اغتشاش از صحنه دانشگاه ها پاک شوند و به همراه آنها مدرسان، جز خندیدن چه می توانی بکنی؟

این جامعه شناس و فرزند دکتر علی شریعتی اضافه کرده وقتی می شنوی که مجرم ردیف اول علوم انسانی و جامعه شناسی است و این اومانیست های مشکوکی که دور از چشم نیروهای امنیتی نرم خزیده اند زیر پوست شهر و جامعه و مسوولان ما را 30 سال پس از انقلاب فرهنگی سورپریز کرده اند یا اینکه از رادیو می شنوی که دارد از دانشجویان خنگ شهرستانی از همه جا رانده شده و عقده یی نسبت به علوم دقیقه صحبت می کند که به همه این دلایل آسیب پذیرند و از سر عقده می ریزند تو خیابان جز قهقهه زدن چه باید کرد؟

به نوشته خانم شریعتی در مقاله اعتماد وقتی می شنوی و همه مسوولان نظام بر سر آن وفاق دارند که در بازداشتگاه ها جرم های بسیاری اتفاق افتاده و باید خاطیان به سزای اعمال شان برسند و در همین حال همه کسانی که از این جرائم پرده برداشتند نیز باید مجازات شوند دیگر به جز هیستری هیچ راهی نمی ماند. خنده و گریه را درهم بیامیز و آنقدر جیغ بکش تا یکی سر رسد و تو را برگرداند به حالت اولیه.