۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

بیانیه دکتر محسن سازگارا

متن پیاده شده روز چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

سلام
بامداد چهارشنبه ۷ امرداد ۱۳۸۸ و ۲۹ جولای ۲۰۰۹ میلادی
من ابتدا یک سؤال رو جواب بدم و بیام سر بحث اصلی که امروز و فردا صبح روی همین بحث اصلی متمرکز خواهیم بود و اون سؤال این است که یکی از شما نوشته که در شرق تهران درگیری بوده، بین پنجاه نفر از بسیج با نیروی انتظامی که اعضای اون بخش بسیج و فرمانده‌شون به نیروی انتظامی زورگویی و فحاشی می‌کردند و مردم چند هزار نفر جمع شدند و به پشتیبانی از نیروی انتظامی شعار دادند؛ نهایتاً بسیجی‌ها ناچار شدند که فرار کنند و برند و مردم نیروی انتظامی رو در بغل گرفتند. سؤال این بوده که «در موارد مشابه ما چکار باید بکنیم و این مسیر چگونه است؟» به نظر من اون چه که در شرق تهران اتفاق افتاده بسیار درست بوده؛ یکی دو گزارش دیگه هم، چه مکتوب، چه به صورت فیلم، من دریافت کردم؛ از اینکه در پاره‌ای از نقاط این اختلاف بین نیروی انتظامی و نیروهای سرکوب‌گری که بخشی از بسیج یا اون «نوپو» هستند، نیروهای ویژهٔ پشتیبان ولایت، پیش اومده و مردم سمت نیروی انتظامی رو گرفتند. این بسیار روش درستیست و بسیار کار درستیست. می‌بینید که ادامهٔ این کار داره تأثیر خودش رو می‌گذاره و حمایت مردم در واقع این شکاف‌ها را ایجاد می‌کنه و بخش بزرگی از نیروی انتظامی رو از اینکه رودرروی مردم بایسته از صحنه بیرون کرده؛ همین کار رو ما باید با بخش بزرگی از سپاه و حتی بسیج هم بکنیم و به این ترتیب این شکاف رو عمیق‌ترش بکنیم.
اما بیام سر اصل بحثمون که امروز و فردا، هر دو روز اختصاص داره به تجمع بزرگ روز ۸ مرداد به مناسبت چهلم شهدا. این تجمع از چند جهت اهمیت داره جهت اول این است که از خون شهدای ما می‌ترسند، از اینکه هر خانوادهٔ شهیدی یک رهبری می‌شه در این حرکت مردم می‌ترسند، از اینکه رهروان این راه زیادتر بشه می‌ترسند؛ به همین دلیل یا جنازه‌ها رو قایم می‌کنند، تحویل نمی‌دند، یا با زور و ضرب و فشار تحویل می‌دند، می‌برند دفن می‌کنند و آدرس شهدا رو پنهان می‌کنند، مراسم رو اجازه نمی‌دند و امثالهم. بنابراین در درجهٔ اول به لحاظ احترام به خون شهدامون و در درجهٔ دوم گسترده کردن این صدایی که لرزه به ارکان سرکوب‌گرها می‌اندازه، رسوندن پیام خون شهدامون، مراسم روز پنجشنبه ۸ مرداد بسیار بسیار حائز اهمیته؛ از طرف دیگه اهمیت دومش این است که ما در طول چهل روز گذشته، چهار راهپیمایی و حرکت بزرگ میلیونی داشتیم؛ هر بار که یک حرکت میلیونی اتفاق افتاده، حکومت وحشت زده شده و در ارکانش لرزه افتاده. حتماً شما هم این روزها دنبال کردید که چگونه حتی داخل وزارت اطلاعات، داخل مجلس، داخل دولت، بین دولت و رهبر، بین رئیس‌جمهور و وزراش، همهٔ اینها اختلاف افتاده. چگونه [این] جنایت‌هایی که کردند، نه فقط مردم رو ساکت نکرده، بلکه وادار کرده که حالا پس بگیرند. یکی یکی در طول چهل روز جنبش می‌بینید که زندان رو رهبر ناچار می‌شه که تعطیل بکنه، زندان کهریزک رو به احتمال زیاد، چون اسمش رو هم اعلام نکردند و این وحشی‌گری‌ها، این خشونت‌ها، وقتی که با مقاومت مردم و حرکت های بزرگ مردم مواجه شده، نشون می‌ده که چگونه حکومت شروع می‌کنه به لرزیدن و شروع می‌کنه به ریزش کردن. فردا پنجشنبه قدم خیلی بزرگیست که اگر درست ما انجام بدیم، مطمئن باشید که یک لرزهٔ بزرگِ دیگه در درون سرکوب‌گرها اتفاق می‌افته و این طرف، روحیهٔ مردم قوی‌تر می‌شه.
این رو هم فهمیدین که وقتی ما میلیونی میاییم توی خیابون و جمعیت زیاد هستیم، امکان سرکوب رو ازشون سلب می‌کنیم و اضافه بر این یاد گرفتیم در این چهل روز، که وقتی که در شهرهای مختلف میاند مجموعهٔ کشور حرکت می‌کنه، دیگه براشون امکان نداره درگیر شدن و سرکوب کردن. به همین دلیل روز پنجشنبه، شرکت همه واجبه. اما چگونه؟ برنامه‌های متعددی که اعلام شده، بررسی‌های مختلفی که شده، از فعالین شهرهای مختلف و از نقاط مختلف، جمع‌بندی شده، در میون گذاشته شده، حاصلش در واقع اطلاع‌رسانیست که طی یک اطلاعیه، آنچه که مردم خودشون اعلام کرده‌اند، فعالین اعلام کرده‌اند، بنده و آقای مخملباف در یک اطلاعیه گنجوندیم و سعی کردیم که از یک کانال واحد به اطلاع همه برسه. لذا من خواهشم این است که بعد از این اطلاع‌رسانی، همهٔ کسانی که دارند زحمت می‌کشند، در یک جهت واحد برند و دیگه اطلاعات پراکنده‌ای در اینترنت و جاهای دیگه توزیع نشه که تشتُّتی خدای نکرده به وجود نیاد.
فقط اسامی پونزده تا شهر غیر از تهران، جاهایی که توافق شده بوده بین فعالین اون شهرها به ما رسیده؛ همین‌ها رو بررسی کردیم، در میون گذاشتیم و نهایی شده، در این اطلاعیه آمده. اما من مطمئنم که در خیلی شهرهای دیگه هم فعالین این تدابیر رو دارند که اطلاعش به ما نرسیده. لذا انشاءالله در حرکت بزرگ میلیونی بعدی که به احتمال زیاد، روز تحلیف و ادای سوگند رئیس‌جمهور قلابی خواهد بود، برای آکسیون و حرکت بعدی ما می‌تونیم که انسجام بیشتری به کارمون بدیم و یک‌دست‌تر و یک‌کاسه‌تر حرکت کنیم.
اما من فقط این نکته رو عرض بکنم که قرار بر این است که در تهران – در چند تا شهر هم البته شهدایی آدرسشون به ما رسیده و اعلام شده، بنابراین اینی که می‌گم در تهران، [یعنی] در همهٔ شهرها که آشنایی با شهدا و خانه‌هاشون و آدرس‌هاشون هست، این کار مشترک اتفاق می‌افته – چون همون‌جور که گفتم سرکوب‌گرها و کودتاچی‌ها می‌خوان شهدای ما روی پنهان کنند، خانواده‌ها رو از چشم مردم دور کنند؛ ما باید بریم سراغشون و اونها رو در بین مردم مطرح کنیم و به تسلی خاطرشون بریم و نشون بدیم که قهرمانان ما هستند. به هر حال در تهران و همهٔ شهرها قرار بر این است که از صبح‌گاهان مردم بیرون که میان، هر کس سر مقبرهٔ شهدا می‌خواد بره، مراسمی در گورستان‌ها اگر هستش شرکت بکنه، هرکس می‌خواد به منازلشون بره، گل نثار بکنند؛ در پاره‌ای جاها قبلاً پیش اومده مردم دست پدر و مادر اون شهید رو می‌بوسند؛ اینها کارهاییست که به هر حال شده، همش خوبه، زیباست، گل گذاشتن جلوی خونه‌شون، بوسیدن دستشون و تسلی خاطر دادن بهشون؛ اینها در آدرس‌هایی که در همین اطلاعیه اومده، می‌تونه اتفاق بیفته یا اگر آدرس‌های بیشتری خودتون در هر محله، هر منطقه‌ای دارید باید که به بقیه هم اطلاع بدید و به اونها مراجعه بکنید.
بعد از اون، همه کس از همه جای شهر، مثل نهر خروشان جاری بشند به سمت مصلا که در بزرگراه رسالته و اونجا رئیس‌جمهور منتخب هم میاد، آیت‌الله عظما صانعی هم گفته میاد، پارهٔ دیگه‌ای از علمای اعلام هم گفتند که میان و مجموعهٔ بزرگی شکل می‌گیره؛ در کمال آرامش، در کمال سکوت، صلح‌آمیز بودن جزو کار ماست و به محض اینکه ببینیم اونجا در اشغال سرکوب‌گرهاست، امکان درگیری داره، جایگزین در تهران خیابان ولیعصر از روبروی پارک ملت به سمت شمال تا تجریش و به سمت جنوب تا راه‌آهن، جایی که قبلاً هم تمرین شده برای جنبش سبز، حضور خواهیم داشت و شمع روشن خواهد شد در پیاده‌روها و حالا اگر جایی هم جمعیت زیاد بشه، ممکنه حتی در خیابون‌ها به شرطی که ترافیک مشکلی نباشه. به هر حال نکتهٔ من این است که این حضور میلیونی توأم با آرامش و سبز، یک نقطهٔ بزرگی خواهد شد که یک گذار بزرگی خواهیم کرد.
ادامهٔ توضیح رو من می‌گذارم برای برنامهٔ فردا و در برنامهٔ صدای آمریکا هم سعی می‌کنم که تا اونجایی که ممکنه، امشب توضیحات رو بدم. به امید فردایی درخشان و پیروز، شاد و سرافراز باشید. [انگشتانشون رو به شکل Vگرفتند]

بازداشتگاه منفی 4 : روزآنلاین

پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
به دنبال اعلام کمیته پیگیری مجلس

تایید وجود بازداشتگاه منفی 4 در وزارت کشور

پس از انتشار گزارش های فراوان در مورد ضرب و شتم و نگهداری بسیاری از معترضان در بازداشتگاه های غیر قانونی در نقاط مختلف تهران ، کاظم جلالی سخنگوی کمیته پیگیری وضعیت بازداشت شدگان از سوی مجلس،از وجود گزارش هایی در مورد بازداشتگاهی با نام «بازداشتگاه منفی 4» در وزارت کشور خبر داد.

اظهارات سخنگوی کمیته پیگیری وضعیت بازداشت شدگان اخیر از سوی مجلس درباره «گزارش هایی در مورد وجودچنین بازداشتگاهی» در حالی منتشر شده است که پیش از این تعدادی از بازداشت شدگانی که در «بازداشتگاه منفی 4» وزارت کشور تحت شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته بودنداز وجود این زندان غیرقانونی خبر داده بودند.

روزآنلاین هم در یکم تیرماه در گزارشی با عنوان «درگوانتاناموی وزارت کشور چه گذشت»

روایت یکی از دانشجویانی راکه پس از دستگیری به این بازداشت گاه منتقل شده بود، منتشر کرد.

پیش از آن پایگاه خبری دانشجویان امیر کبیر نیز درگزارشی به نقل از دانشجویان بازداشت شده در جریان حمله به کوی دانشگاه و همچنین اعتراضات پس از انتخابات اعلام کرده بود که «دانشجویان پس از انتقال به این مکان برای ساعت ها در زیر زمین وزارت کشور مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتند.»

گزارش ها در مورد وجود بازداشتگاه منفی 4 وزارت کشوردر حالی از سوی برخی از دانشجویان و بازداشت شدگان آزاد شده منتشر شده که همچنان از سرنوشت افراد باقیمانده در آن و یا منتقل شده از این مکان به زندان یا بازداشتگاهی دیگر هیچ اطلاعی در دست نیست.

البته کاظم جلالی و هیچ مقام رسمی دیگری هنوز وجود این بازداشتگاه را تایید نکرده اند اما شواهد در این مورد به اندازه یست که احتمال تکذیب آن نمی رود.

دیدار از برخی بندهای اوین

درحالی که طی چند روز گذشته خبرهای ناگوار کشته شدن تعدادی از بازداشت شدگان اخیر بخصوص کشته شدن محمد کامرانی ، امیر جوادی فر و به ویژه مرگ محسن روح الامینی فرزند رییس انستیتو پاستور و یکی از مشاوران ستاد انتخاباتی محسن رضایی حساسیت بسیاری از چهره های سیاسی و نمایندگان مجلس را برانگیخت و موجب تشکیل کمیته بررسی وضعیت بازداشت شدگان شد،اما بسیاری از ابعاد برخوردهای صورت گرفته با جمع زیادی از بازداشت شدگان همچنان پنهان مانده است.

آن هم در شرایطی که اظهارات سخنگوی کمیته بررسی وضعیت بازداشت شدگان اخیر نشان می دهد حتی نمایندگان فراکسیون اصولگرایان مجلس و مورد اعتماد مقامات مسئول نیز تاکنون نتوانسته اند به شکلی کامل و شفاف از زندان اوین بازدید و با بازداشت شدگان گفت و گو کنند.

در همین ارتباط کاظم جلالی همه آمارهای خود درباره تعداد کسانی راکه هم اکنون در بازداشت هستند، تقریبی و به نقل از مقامات قضایی یا زندان نقل کرده و گفته:« حدود دویست نفر دیگر از افرادی که به گفته قوه قضاییه اسناد و مدارک کافی درباره دخالت آنها در اغتشاشات اخیر به شکل میدانی وجود دارد، متهم به تخریب اموال خصوصی یا عمومی هستند.»

سخنگوی کمیته پیگیری مجلس همچنین با اشاره به اینکه «حدود پنجاه فعال سیاسی نیز در این زندان در بازداشت هستند» گفته:« به رغم درخواست ما برای دیدار با این پنجاه نفر بازداشت شده سیاسی، با آن موافقت نشد».

کاظم جلالی همچنین درباره تعداد روزنامه نگاران بازداشت شده نیز اظهار بی اطلاعی کرده و بازهم به نقل از مقامات قضایی اعلام کرده است که: « طبق اطلاعات،‌ این افراد نیز جزو پنجاه نفر اعلام شده هستند.»

این اظهارات عضو کمیته پیگیری وضعیت بازداشت شدگان اخیر از سوی مجلس در حالی بر ابهامات درباره وضعیت بازداشت شدگان اعتراضات اخیر افزوده که پیش تر داریوش قنبری و تعدادی از اعضای فراکسیون اقلیت مجلس اعلام کرده بودند مقامات قضایی و امنیتی و همچنین مسولان مجلس حتی با حضور یک نماینده از این فراکسیون در این کمیته مخالفت کرده اند.

هولوکاست اوین

درهمین حال که کمیته بررسی وضعیت بازداشت شدگان اخیر از سوی مجلس هنوز موفق به بازدید کامل از زندان اوین و بررسی دقیق از وضعیت بازداشت شدگان اخیر نشده اند و هنوز از وضعیت و سلامت تعداد زیادی از بازداشت شدگان اطلاعی در دست نیست ، مدیر کل زندان های استان تهران در اظهار نظری تدافعی درباره اخبار شکنجه و کشته شدن تعدادی از بازداشت شدگان در زندان اوین گفت:«هولوکاست اوین حقیقت ندارد.»

سهراب سلیمانی با اشاره به خبر کشته شدن امیرجوادی فرد، محمد کامرانی و محسن روح الامینی در زندان اوین اعلام کرد که:« عکس‌های منتشر شده مبنی بر هولوکاست در اوین صحت ندارد. ما در اوین فوتی نداشتیم. فقط محمد کامرانی که مننژیت داشته فوت کرده و او نیز ارتباطی به بازداشتگاه نداشته و تنها دو ساعت پس از انتقالش به اوین فوت کرده است.»

اظهارات مدیرکل زندانهای استان تهران در حالی منتشر می شود که او به عنوان مقام مسئول زندان های تهران اعلام نکرده است چنانچه افراد کشته شده اخیر در اوین فوت نکرده اند ، در کدام یک از بازداشتگاه ها و زندانهای استان تهران جان خود را از دست داده اند.

از سوی دیگر سهراب سلیمانی درحالی کشته شدن تنها یک نفردر زندان اوین را تایید می کند که آمار نیمه رسمی از کشته شدن بیش از 70 نفر و آمار ارایه شده از سوی برخی نمایندگان مجلس از کشته شدن 30 نفر در ناآرامی های اخیر حکایت دارد. علت مرگ تعداد قابل توجهی از این زندانیان نامشخص است.در مواردی نیز بعد از چند هفته احتمال بازداشت و گاه حتی تایید بازداشت از سوی مقامات زندان، اجساد کبود و شکنجه شده این افراد به خانواده های آنها، آنهم با اخذ تعهد عدم شکایت ارایه شده است.

نجات یافتگان : روزآنلاین

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
یکی از نجات یافتگان در مصاحبه با روز

در کهریزک آب را می لیسیدیم

ماجد، الف، یکی از دستگیر شدگان روز 18 تیر است. این دانشجوی بیست و چند ساله، پس از آزادی ازبازداشتگاه کهریزک در گفت و گو با روز از شرایط مخوفی گفته که بر این زندان حاکم است.

کی و در کجا بازداشت شدید؟

تقاطع اسکندری شمالی و خیابان انقلاب. دقیقا روبروی ایستگاه اتوبوس بی آرتی ایستگاه قریب. ساعت 6. 30.

چگونه بازداشت شدید؟

به همراه یکی ازدوستانم به درحال حرکت به سمت انقلاب و ازآنجا کوی دانشگاه بودیم. سرو صداهاورفت وآمد بسیار زیاد بود و مامی خواستیم زودتر به محل مورد نظر برسیم. ما می دیدیم که یگان های ویژه به سمت مردم یورش می آورند، برای اینکه با آنها روبرو نشویم از کوچه های فرعی عبورمی کردیم. درآنجا هم لباس شخصی ها و نیروهای بسیجی بودند واز همه خطرناکتر. بنابراین تصمیم گرفتیم به خیابان انقلاب برگردیم. در تقاطع اسکندری درگیری شدیدی بود. ما هم به مردم پیوستیم وحدود یک ساعت برای عبور از سد ماموران وپیوستن به موج سبزتلاش کردیم.

آیا شعار می دادید؛ یا سنگ پرتاب می کردید؟

بله. همه همین کاررا می کردند. در برابر چماق و گلوله چکار می توانستیم بکنیم؟ اصلا کسی برای غیر از این کار درآن محل نبود. دختران از خیابان های فرعی سنگ می آوردند وبه عنوان گروههای پشتیبانی عمل می کردند. خانواده های مستقر درمحل هم شربت و آب درست می کردند و به معترضان می دادند.

شما را شناسایی کردند؟

نه. من دریک حمله ناگهانی وغافلگیرانه به دام افتادم. درحالی که با نیروهای گارد ویژه درحال ستیز بودیم، ازخیابان اسکندری جنوبی موتور سواران لباس شخصی به سرعت وارد خیابان انقلاب شدند ومسیر ما را از پشت مسدود کردند و مارا گرفتند. هیچ فرصتی هم برای اطلاع رسانی دیگران به ما نبود.

چند نفر بازداشت شدند؟

بین ما، وقتی گاز اشک اور را زدند نزدیک به 10 یا 12 نفر را بازداشت کردند. وقتی گاز خوردیم هیچ کاری نتوانستیم انجام دهیم. ترکیبات گازی که ماموران به مردم می زنند بسیار متفاوت تر از گازاشک آور است به دلیل اینکه این نوع گاز به محض اصابت و استشمام باعث بی حالی و کدری دربدن می شود. وقتی این نوع گاز که حاوی سی او اس است به بدن وارد شود قدرت کاری و تصمیم گیری از بین می رود و به راحتی به دام خواهی افتاد.

پس از بازداشت درمحل انقلاب چه اتفاقی افتاد؟

درهمانجا و حین دستگیری مارا به شدت کتک زدند. یعنی درحالی که نمی توانستیم حرکت چندان زیادی را انجام دهیم(به دلیل گازگرفتگی) ناگهان 6، 7 نفر ریختند روی سرما و شروع کردند به ضرب وشتم. با با توم های الکتریکی ومشت ولگد؛ قدرت هیچ نوع دفاعی را نداشتیم.

دوستتان هم بازداشت شد؟

خیر. او هنگام قیچی مردم توسط نیروها برگشته بود تا به مجروحینی که گازخورده اند کمک کند.

بنابراین شما را به بازداشتگاه بردند.

بله. به ستادفرماندهی نیروی انتظامی درکارگرجنوبی.

آنجا چندنفر بودید؟

خیلی زیاد. قریب به 50نفر.

در آنجا هم شما را کتک زدند؟

نه.

تاچه زمانی شما را در آن جا نگه داشتند؟

تا نیمه های شب. فکرمی کنم ساعت 4 صبح بود که برای انتقال به جایی که بعدا فهمیدیم کهریزک است، ما راحرکت دادند.

همه را به کهریزک بردند؟

بله. با یک یا دو اتوبوس. دست و پاهایمان را زنجیر زدند، چشم هایمان را بستند وسوار اتوبوس کردند.

از اوضاع کهریزک بگویید.

وقتی رسیدیم اول از همه همگی مارا کتک مفصلی زدند. دوباره ساعت 6صبح بود که 13 الی 14 نفر ریختند سر ما و با فحاشی های بسیار رکیک ما را به باد کتک گرفتند. همه رابا باتوم های شوک آور زدند. بعد لختمان کردند و به رویمان آب پاشیدند و با کابل وزنجیر به ما یورش آوردند. آن موقع اغلب ما به دلیل بی خوابی و دردهای بدنی عملا بی جان شده بودیم و رمقی برایمان نمانده بود. با این برخوردها درمحوطه کهریزک توان بلند شدن هم نداشتیم.

به چه دلیل کتک زدند؟

بی دلیل. فحش می دادند ومی گفتند منافق، آشغال و هزاران فحش دیگر که گفتنی نیست.

شکل و شمایل آـنها چگونه بود؟

بسیار عادی. دقیقا شکل مردم عادی لباس می پوشیدند. حتی برخی شلوار لی به تن داشتند. برخی ریش وسبیل داشتند و بعضی هم نداشتند. یعنی اصلا تصویر خاصی نداشتند. ولی ازنگاه های غضب آلود و برخوردهای خشن شان معلوم بود که یا حسابی پول می گیرند و یا اینکه شستشوی مغزی شده اند و یا هردوی اینها.

وضعیت محل اسکان چگونه بود؟

افتضاح. سوله هایی ساخته بودند که بوی رطوبت درآن بیش از هرچیزی آزار می داد. دراین سوله ها تعداد زیادی کانتینر هست که برای نگهداری 5نفر ساخته شده. ولی همه مارا ریختند در این کانتینر های 5 نفره. حداقل 20 نفر در هر کانتینر. آنجاامکانات بهداشتی درحد صفر است. بازداشتگاه وسط بیابان است و داخل اآنها خیلی گرم می شود. هوای مناسب برای استشمام وجودندارد و خیلی ها مریض شدند.

برای دستشویی چه می کردید؟

همه 20 نفر را یک جا دستبند وپابند می زدند و به جلوی توالت ها می بردند. بعضی وقت ها هم از بیرون بردن خبری نبود برای همین در داخل کانتینرها، بوی تعفن همه چا پیچیده بود.

وضعیت غذا چطور بود؟

نزدیک 48ساعت چیزی به ما ندادند. بعد از آن فقط نان دادند. نان لواش بیات چند روز مانده. از همه سخت تر این بود که آب نداشتیم. آب را اززیر در می ریختند روی کف کانتینر تا لیس بزنیم. ما هم قسمتی را آماده کردیم تا آب در آنجا جمع بشود. جایی که کمتر جای پا روی آن وجود داشت. اما فهمان جا هم روز بعد آلوده تر شد و موقع کتک زدن بعدی، به کثافت کشیده شد.

یعنی در این مدت فقط نان خوردید؟

نه. گاهی اوقات به اصطلاح شیر هم می دادند که درآن کلی آب ریخته بودند. گاهی وقت ها هم سیب زمینی می دادند.

از شما چه می خواستند؟

هیچ. فقط کتک می زدند. هر روز چند نوبت. خیلی اوقات شب ها هم می آمدند و می زدند.

بقیه مدت روز چه می کردید؟

هیچی. از این صبح تا صبح بعد در این به اصطلاح سلول های کثیف بودیم. جا انقدر تنگ بود که تکان نمی توانستیم بخوریم، آن هم در حالیکه همه خونین ومالین بودیم. برای خواب هم نه پتو وجودداشت ونه بالش. زندانیان روی پاهای یکدیگر می خوابیدند.

درطول روز چندبار برای گردش و هواخوری بیرون می رفتید؟

گفتم که اصلا بیرون نمی بردند. محوطه آنجا خیلی کوچک بود وتعداد زیاد. فقط یک سوراخ، به اندازه یک وجب بالای سقف بلند بازداشتگاه محل نگهداری ما وجود داشت که فقط از نور آن متوجه زمان می شدیم.

شکنجه دیگری هم بود؟

بله؛ بسیاری را برای ساعات طولانی آویزان کرده بودند. خیلی ها را فقط کتک می زدند واین بهترین قسمت بود. عده ای را درانفرادی ها نگه می داشتند. دست وپای خیلی ها را درقیر داغ می سوزاندند. دندان خیلی ها در این مدت شکسته شد. بیشتر کسانی که به کهریزک رفته اند دندان سالم ندارند. کم سن وسال ها را برای اعدام به پای چوبه دارمی بردند، طناب را دور گردن آنها می انداختند ودوباره پائین می آوردند. بچه ها می مردند و زنده می شدند اما آنها در همان حال هم کتک می زدند وفحش های ناموسی بسیار زشتی می دادند. زندانیانی که قوی تر بودند از همان اندک غذا هم محروم بودندو بیشتر وقت در کانتینر می ماندند آن هم در حالیکه موش های زیادی را درسوله ها رها کرده بودند و...

و چی؟ آیا تجاوز هم در کاربود؟

متاسفانه بدترین قسمت شکنجه ها همین بود. کسانی راکه آرام تر و جوان تر بودند مورد تجاوز قرار می دادند. ما مرتب فریادهای این بچه ها را می شنیدیم.

شما به چشم خودتان دیدید؟

بله. 3 نفر از هم سلولی های من برایشان پیش آمد. هرسه زیر 22 سال داشتند. اینها را روزی یک بار می بردند. البته پس از آن آمپول هایی به آنهاتزریق می کردند که استراحت کنند!

آیا از آنها خبری دارید؟

بله. آزاد شدند.

کسی کشته شد؟

ازمیان افراد اتاق ما نه. اما در اتاق های دیگر چرا. خیلی از این هایی که خبر فوت شان را به تازگی اعلام می کنند، مدت ها قبل جان شان را از دست داده بودند. یعنی بین کشته شدن واعلام فوت آنها به خانواده ها چندروز طول می کشد.

چرا؟

برای اینکه از فاصله بازداشت آنها بگذرد و بگویند که مثلا فلانی بازداشت بوده وزیر شکنجه نمرده است. در حالیکه شکنجه ها به حدی بود که بسیاری از کشته شدگان همان روزهای اول کشته شدند.

هنگام آزادی به شما چه گفتند؟

چیزی نگفتند. از ما تعهد گرفتند. بعد عکس گرفتند. اثر انگشت و جزئیات افراد خانواده، محل سکونت زندانی وافراد درجه یک خانواده. بعد ما را رها کردند.

الان وضعیت جسمانی تان چگونه است؟

تحت درمان هستم. دنده های سمت راستم شکسته و همینطوردندان هایم. گوش چپم دچار افت شنوایی شده ولی درمجموع خوب هستم. زنده ام.

آیا باز هم به تظاهرات خواهید رفت؟

معلوم است؛ دارم خودم را برای سه مراسم آماده می کنم. اول چهلم نداآقا سلطان. دوم مراسم تنفیذ آقای رییس جمهور وسوم تحلیف او.

سوابق وابستگان : روزآنلاین

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
وزارت اطلاعات در کنترل رئیس دولت

پاک کردن سوابق وابستگان احمدی نژاد

به دنبال تغییرات اخیر در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و جایگزینی افراد وابسته به اطلاعات موازی در راس این وزارتخانه، برخی از گردانندگان این نهاد امنیتی در مورد تلاش وابستگان احمدی نژاد برای پاک کردن سوابق خود هشدار دادند. این وزارتخانه امروز در اختیار کامل محمود احمدی نژادست.

وزارت اطلاعات از ابتدای تاسیس، یکی از وزارتخانه هایی بوده که مسئول ارشد آن با نظر مستقیم آیت الله خامنه ای انتخاب شده است. این سنت به طور مکرر از کابینه های چهارم به بعد در ایران اجرا شده و وزیر اطلاعات به نوعی نماینده رهبر جمهوری اسلامی در کابینه بوده است. اما اینک با برکناری محسنی اژه ای، محمود احمدی نژاد رسما خود را سرپرست این وزارت خانه معرفی کرده؛ امری که باعث شده مسئولین این وزارتخانه آن را به منزله حرکتی از جانب وابستگان احمدی نژاد برای پاک کردن سوابق سوء خود تلقی کنند و در مورد آن هشدار دهند.

طبق قانون رئیس جمهور می تواند به مدت سه ماه سرپرست وزارتخانه ای شود که وزیر ندارد و محمود احمدی نژاد نیز با این استناد در روزهای پایانی دولت سکان هدایت یکی از مهمترین نهادهای امنیتی کشور را راسا برعهده گرفته است. اما این اقدام با استقبال پرسنل و مقامات ارشد این وزارتخانه مواجه نشده و حتی هفت وزیر کابینه نهم در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی نسبت به این اقدام رئیس دولت نهم اعتراض کرده و آن را اقدامی ناشایست دانسته اند.

پیش از این خبرگزاری های رسمی اعلام کرده بودند که احمدی نژاد در حکمی مجید علوی، یکی از معاونان محسنی اژه ای ـ وزیر برکنار شده اطلاعات ـ را بعنوان قائم مقام خود معرفی کرده اما این خبر از سوی برخی رسانه ها تکذیب و اعلام شد که علوی تمایلی به پذیرش این مسئولیت تحت نظارت رئیس جمهور ندارد.

از سوی دیگر جمعی از كارشناسان مستعفی وزارت اطلاعات كه در پی حوادث اخیر در این وزارتخانه از سمت‌های خود كناره گیری كرده اند در نامه ای به معاون حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات هشدار داده‌اند كه با توجه به سرپرستی شخص احمدی‌نژاد، این نگرانی وجود دارد كه پرونده‌های اطلاعاتی و سوابق ضد امنیتی برخی از نزدیكان وی، به ویژه اسفندیار مشایی، علی سعید لو، حمید مولانا، محمدرضا رحیمی و محمدزاده از "بایگانی وزارت استخراج و مورد تعرض قرار گیرد".

این مدیران اطلاعاتی با سابقه تأكید كرده‌اند با توجه به سابقه همكاری اسفندیار رحیم مشایی با وزارت اطلاعات و نیز پرونده ضد امنیتی او به واسطه ازدواجش با یكی از توابین مجاهدین خلق، هدایت این كار توسط وی دور از انتظار نیست.

پیش از نیز اخباری منتشر شده بود مبنی بر اینکه مداخلات اطلاعات سپاه در امور وزارت اطلاعات و همچنین استخدام غیرقانونی برخی نیروهای سازمان اطلاعات استان تهران در یک تشکیلات جدید موازی موسوم به "اطلاعات تهران"، موجب استعفای تعدادی از پرسنل و معاونان مانند حبیب الله، معاون فرهنگی و خزاعی، معاونت ضد جاسوسی شده است.

همچنین شایع بود که همزمان با طرح نام هایی که ممکن است در آینده سکان وزارت اطلاعات را برعهده بگیرند، پنج معاون دیگر وزارت اطلاعات در نامه ای به رهبرجمهوری اسلامی، نسبت به انتخاب حسین طائب رئیس کل نیروی مقاومت بسیج کشور به این سمت واکنش نشان داده و انتخاب چنین فردی را موجب فروپاشی این وزارتخانه عنوان کرده اند. تاکنون وزارت اطلاعات هیچکدام از اخبار فوق را تکذیب نکرده است.

این در حالی ست که "اطلاعات موازی" پرونده سران دستگیر شده اصلاحات از جمله بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده، محسن میردامادی و دیگر دستگیرشدگان را در اختیار گرفته و بیم آن می رود که با آنان نیز همان برخوردی شود که در آخرین مورد با سعید امامی و همسر وی صورت گرفته بود.

غایب مراسم چهلم : روزآنلاین

پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
«به دلایلی»نمی توانم در مراسم شرکت کنم

مادر ندا؛غایب مراسم چهلم فرزند

مادر ندا آقا سلطان که پیش از این اعلام کرده بود روز چهلم دخترش بر سر مزار او در بهشت زهرا حاضر خواهد شد، دیشب اعلام کرد «بنا به دلایلی» نمی تواند طبق قرار قبلی عصر روز پنج شنبه در بهشت زهرا حضور بیابد اما مسوولیتی در قبال کسانی که خود این مراسم را برگزار می کنند ندارد.

مادر ندا آقا سلطان روز گذشته در جمع چند نفر از فعالان و خانواده هایی که برای تسلیت به خانه او رفته بودند اعلام کرد که بنا به دلایلی نمی تواند عصر فردا بر مزار دخترش حاضر شود. او پیش از این اعلام کرده بود تا کنون برای دخترش هیچ مراسمی نگرفته است اما روز چهلم او بر مزارش در قطعه 257 بهشت زهرا سوگواری خواهد کرد،روز گذشته گفت به دلایلی قادر نیست بر قول خود بماند. او تنها به گفتن این مطلب بسنده کرد که :نمی توانم مسوولیت جان بچه های مردم را به عهده بگیرم. اعلام می کنم که من و خانواده ام نمی رویم اما مسوولیتی در قبال رفتار مردم نداریم. امروز ندا فقط فرزند من نیست. فرزند همه مردم است و من فقط برای خودم می توانم تصمیم بگیرم.

همچنین روز گذشته خبر حضور مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی منتشر شد و پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی که وی نیز از شهدای روزهای پس از انتخابات است، با انتشار بیانیه کوتاهی از حضور خود در مراسم چهلم ندا آقا سلطان خبر داد. او در این بیانیه نوشته است : دهان به دهان شنیده ام و در خبرها خوانده ام که آقای موسوی و کروبی در تلاش هستند تا برای بزرگداشت شهدای حوادث اخیر در مصلی تهران برنامه سوگواری برگزار کنند. این درحالی است که برگزاری بزرگداشت جمعی برای همه جان باختگان حوادث بعد از انتخابات، وظیفه ای است که بردوش تمامی مسوولان اجرایی، نظارتی و مدیریتی این مملکت است که تا کنون نیز در برگزاری آن تعلل کرده اند. حال که این دو شخصیت سیاسی قدم جلو گذاشته اند و چنین برنامه متین و مناسبی را پیشنهاد داده اند، بنده نیز به عنوان مادر یک شهید بی گناه انتظارم آن است که مسوولان امکانات لازم را برای این امر مهم فراهم نمایند.

پروین فهیمی در پایان این بیانیه نوشته است : ضمنا پنج شنبه چهلم ندای عزیز است،. من، مادر سهراب اعرابی در این مراسم شرکت خواهم کرد.

روز گذشته خانواده های مسعود هاشم زاده و کیانوش آسا و همچنین جمع دیگری از فعالان اجتماعی برای تسلیت گویی و ابراز همدردی و همدلی نزد خانواده آقا سلطان رفتند. مادر مسعود هاشم زاده از شرایط فرزندش و شرایط سخت پس از آن گفت : ما را بردند و گفتند به شرط وثیقه آزادتان می کنیم. من بودم و سه پسرم. گفتیم پسرم که کشته شده. ما هم وثیقه نداریم. و آخر کارت ملی همه مان را گرفتند و آزادمان کردند. حرفشان این بود که چرا پسرمان را برده ایم خشک بیجار دفن کرده ایم. در خشک بیجار هم که پسرم را همان شبی که کشته شد به آنجا برده بودیم، خیلی سخت گرفته بودند. می گفتند مراسم نگیرید و صدایتان بلند نشود. البته می گفتند ما ماموریم و معذور.

خانواده کیانوش آسا از کرمانشاه به تهران آمده اند. کیانوش دانشجوی کارشناسی ارشد پتروشیمی دانشگاه علم و صنعت و به گفته برادرش همیشه شاگرد اول بود. برادر کیانوش که نحوه پیدا کردن جنازه برادرش را شرح می دهد می گوید : وظیفه ماست که صدای کیانوش را به همه برسانیم. گریه و زاری برای خلوت ماست آنچه وظیفه داریم در بین مردم و در جمع های خودمان این است که خون آنها برای چه ریخته شد؟ برادر من چه گناهی مرتکب شده بود که حتا من برادرش نمی توانستم چهره او را در پزشکی قانونی تشخیص بدهم؟ چه اتفاقی برای او افتاده بود ؟ اگر 25 خرداد به پهلویش تیر خورد، چرا یک گلوله صورتش را از هم پاشیده بود؟ این تیر دوم چه زمانی شلیک شد؟ چرا او در 25 خرداد تیر خورد ولی 29 خرداد زمان فوتش اعلام شد ؟ در این چند روز چه بلایی بر سر برادرم آمد؟ صدای ما را به مردم برسانید. این وظیفه همه است.

سقوط دولت : روزآنلاین

پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
بیانیه صریح جبهه مشارکت درباره قتل ها و زندان ها

تنها راه؛سقوط دولت کودتاست

جبهه مشارکت دو روز پس از صدور آخرین بیانیه اش در اعتراض به نحوه نگهداری و برخورد با بازداشت شدگان و خانواده های آنان و مقایسه آن با اسرای جنگ ایران و عراق، در بیانیه دیگری به نامه آیت الله شاهرودی و مهلت یک هفته ای رئیس قوه قضائیه برای بررسی مسائل دستگیر شدگان و آزادی آنان واکنش نشان داد و آن را مهلتی برای ادامه جنایت و پاک کردن آثار جرم خواند.این حزب اصلاح طلب همچنین تنها راه حل بحران موجود را سقوط دولت کودتا دانسته است.

این بیانیه با اشاره به فجايع جنايت آميز اخير در حق فرزندان ايران و جوانان كه با اعلام شهادت محسن روح الاميني گوشه اي از آن برملا شد، تاکید کرده است که با این جنایات «قلب انسان های آزاده به درد آمده، به گونه اي كه واكنش همه مقامات مسئولي را كه عملا از خود سلب مسئوليت مي كردند» برانگيخته شده است.

نویسندگان این بیانیه با كودتاي مخملي خواندن اقدامات پس از انتخابات آن را عليه مردم و جمهوريت نظام و سركوب گسترده سياسي و اجتماعي دانسته و افزوده اند: «از همان روز اول كاملا مشخص بود كه طبق يك برنامه ريزي مشخص و با فرماندهي افرادي خاص قرار است با شديدترين اعمال و رفتار و از جمله شكنجه هاي وحشتناك در تمام محل هاي بازداشتي، با ايجاد رعب و وحشت مانع از تداوم ايستدگي مردم در برابر كودتا شوند.»

جبهه مشارکت ادامه می دهد: «اولين آزادشدگان بازداشتي با بدن هاي كبود و آثار جراحت و ضرب و شتم شديد كه در موارد زيادي منجر به آسيب هاي جبران ناپذير جسمي هم شده بودبه ميان خانواده هاي خود باز گشتند. آنها كه در طول بازداشت خود مورد هتاكي و فحاشي هم واقع شده بودند و از جمله با كتك و شلاق در صف هاي منظم حتي مجبور به فحاشي به خود و ناموس خود نيز مي شدند و يا روي بدن آنها بنزين ريخته و ساعت ها در هواي گرم تابستاني در زير آفتاب نگه مي داشتند يا مجبور به ليس زدن كاسه توالت كلانتري شده اند در زمان بازگشت نزد خانواده خود حامل اين پيام نيز بودند كه در صورت پي گيري قانوني اين ماجراها حساب آنها با كرام الكاتبين خواهد بود.»

این حزب سیاسی با نام بردن از شهدایی که پس از دستگیری کشته شده اند می نویسد: «زماني كه مشخص شد عزيزاني چون سهراب اعرابي، محمد كامراني و امير جوادي نيز زنده و سالم دستگير شده اند و بدن شكسته و بي جان آنها كه آثار شكنجه بر آنها مشخص بود به خانواده آنها تحويل شد باز هم فرياد يا للمسلمين خانواده آنها و فعالان سياسي به جايي نرسيد و جواب مسئولان اصلي كشور جز اين نبود كه ما كاره اي نيستيم، غافل از آنكه اين پاسخ بي معني ذره اي از مسئوليت آنها در وقوع اين جنايات كم نمي كند.»

جبهه مشارکت با « ديرهنگام و ناقص » خواندن عكس العمل رئیس قوه قضاییه و با اشاره به دخالت رهبر جمهوری اسلامی در تعطیلی بازداشتگاه کهریزیک آن را نیز حرکتی دیرهنگام ارزیابی کرده و مهلت یک هفته ای رئیس قوه قضاییه را در حقيقت «مهلتی براي ادامه جنايت و پاك كردن آثار جرم» دانسته است.

جبهه مشارکت در ادامه این بیانیه شایعه حضور برخی از فرماندهان ارشد ناجا در شكنجه و خشونت رسمي علیه بازداشت شدگان را تلویحا تایید کرده و نوشته است که برخی از این فرماندهان مستقيما با كابل و شلاق به جان دستگيرشدگان مي افتاده اند و همچنین اینکه بازداشتگاهها منحصر به يك يا دو بازداشتگاه نيست.

این حزب اصلاح طلب در ادامه سكوت یک ماه و نیمه مسئولان كشور در برابر اين جنايت ها را دلیل «شکست سناريوي كودتا» دانسته و آن را «بهانه ای برای تصفيه حساب با نيروهاي سياسي و تسويه حساب هاي شخصي با كساني كه در 12 سال گذشته علیه محافظه کاران فعالیت کرده اند» خوانده و نویشته است«آنان تحت لواي سناریوی انقلاب مخملي و با محمل ارتباط با بيگانه و با تابلوي اغتشاش و آشوب دست به این کار زده اند.»

در ادامه این بیانیه جبهه مشارکت می نویسد که اگر مسئولان می خواهند با مسببان این جنایات برخورد شود باید اقداماتی انجام دهند که شامل این موارد می شود: «عزل و محاكمه همه آمران، فرماندهان و عاملان اين جنايات از جمله عزل و محاكمه كسي كه با قتل زهرا كاظمي در زندان، بنيانگذار قتل هاي زنداني بوده است و امروز متاسفانه يكي از محورهاي اصلي اين جنايات است، آزادي همه زندانيان بي گناه و از جمله زندانيان سياسي كه طبق اطلاعات واصله، وضع برخي از آنها از جمله آقايان سعيد حجاريان، بهزاد نبوي، مصطفي تاج زاده و فيض الله عرب سرخي نامعلوم و نگران كننده است، فراخوان عمومي از تمام بازداشت شدگان براي طرح شكايت خود در مرجعي عادل و قانوني و تضمين امنيت و سلامت آنها، پذيرش مسئوليت از سوي همه دست اندركاران ارشد قضايي، فرماندهان نيروي انتظامي و سپاه و بسيج با حداقل كاري كه مي توانند بكنند يعني پوزش و عذرخواهي از مردم به خاطر غفلت و قصور خود و ....».

جبهه مشارکت در پایان این بیانیه ابعاد فاجعه را «گسترده تر از آن مي داند كه در كوتاه مدت و با اقدامات تسكيني و تبليغي بتوان احساسات و عواطف جريحه دارشده ملت را ترميم کرد» و خواستار «انجام اقدام اوليه و اساسي در اين راه برای بازسازي اعتماد مردم به حاكميت» شده است كه آن را «جز با سقوط دولت كودتا و بازگشت به رويه هاي قانوني امكان پذير» نمی داند.

اوریانا فالاچی : روزآنلاین

اوریانا فالاچی و زندان "غیراستاندارد"

من 57 سال دارم؛ و بیش از 48 سال سابقه کار. از بچگی گوینده رادیو بودم. از 16 سالگی، در مدرسه روزنامه دیواری درست می کردم. تکلیفم هم از اول روشن بود: اوریانا فالاچی ایران خواهم شد!

این فقط یک آرزو نبود؛یک تصمیم بود. یک عزم. پس به دانشکده روزنامه نگاری رفتم، کار کردم، نترسیدم، رفتم در دل حوادث. روزنامه نگار شدم. تا شاه در قدرت بود، به عنوان یک روزنامه نگار، حرف دل مردمان را نوشتم. انقلاب هم که شد، "خبر" را در گوشه گوشه مملکت دنبال کردم. به پاریس رفتم. با آیت الله خمینی مصاحبه کردم. همان جا بود که از سر عشق به میهن و نگرانی برای آینده، از آقای خمینی پرسیدم:آیا ایران از زیرچکمه استبداد به زیر نعلین استبداد می رود؟ پاسخ او به این سئوال منفی بود؛اماآینده سرنوشتی غیر از این پیش روی ما ایرانیان نهاد.

درست چند ماه بعد از بازگشت آیت الله خمینی به ایران، روزنامه ها بسته شد و ما به اتهام وابستگی "طاغوت" از روزنامه هایمان، از خانه هایمان، بیرون شدیم. یک سال بعد همسرم به زندان رفت و شش سال و دو هفته را در زندان هایی گذراند که آقای خمینی قول بستن آنها و تبدیل شان به دانشگاه را داده بود. او در زندان جمهوری اسلامی، تحت شکنجه "اعتراف" کرد که جاسوس"غرب" بوده و درگیر توطئه کودتا. او پیش ازرسیدن به مرحله اعتراف، روزهای بسیار مجبور بود به جای حرف زدن، "واق" بزند. بازجویانش با او مثل سگ رفتار کردند. سگی که برای "متنبه" شدن باید هر روز دوستانش را در تابوت هایی می دید که شکنجه گران، در آنها محبوس شان کرده بودند. دراز کش؛ بدون نور. آن روزها کسی نگران زندان و شکنجه نبود. هیاتی تشکیل نمی شد و مادران در خانه ها به "عزا" می نشستند.

اما من که هم گوینده بودم و هم روزنامه نگار، راهی برایم نماند جز کشتن "نام". رفتن به عمق بی نامی. جایی که اصولا دیده نشوم. ما یا باید می مردیم یا دیده نمی شدیم. وضعیتی که سال های بسیار دوام آورد. با این حال اوریانا که جایی در عمق قلبم، خانه کرده بود، همیشه این امید را به یادم می آورد که روزی از "زندگی" بگویم و "دیگر هیچ".

تا دوم خرداد رسید؛اوریانا فالاچی وجودم زودتر از من پرید وسط ماجرا. دوباره روزنامه نگاری؛دوباره تنفس؛دوباره بودن. خوب بودن. دیگر روسری اجباری را فراموش کرده بودم؛میهن، رنگی انسانی می گرفت، قتل های زنجیره ای بود، اما بیانیه وزارت اطلاعات هم بود که به یادمان می آورد می توان در انتظار پاسخ بود...

این دوره، کوتاه بود. زمان زیادی نگذشته بود که در دفتر سعید مرتضوی، دادستان الگوی جمهوری اسلامی، بازجویی پس می دادم. چادرسیاهی بر سرم کرده بودند که بوی نفرت می داد؛بوی استبداد. بوی زندان. و به من می گفتند:

ـ چه کسی گفته تو روزنامه نگاری!عنصر نامطلوب وابسته به رژیم شاه و مزدور غرب.

زیر چادر آهسته اشگ می ریختم، بی آنکه قاضی جمهوری اسلامی ببیند، اما صدای دلاور اوریانا فالاچی از دهانم بیرون می آمد که:

من روزنامه نگارم. مزدور نیستم. عاشق میهنم هستم. و چنین نیز خواهد بود.

قاضی اما به سخنان من گوش نمی داد، با تلفن صحبت می کرد؛در همان مکالمات تلفنی و دستورهایی که از آن سوی خط می رسید، سرنوشت "متهمانی" مانند من روشن می شد.

ـ شما عامل غربید. جاسوس. مزدور. فاحشه

و اندکی بعد در زیرزمین های اداره اماکن، که مشق اول راه اندازی سوله کهریزک بود، در برابرخپله مردی عقب مانده با مشت هایی همیشه گره شده، باید جواب می دادم:طرح تهاجم فرهنگی را با چه کسانی می ریزید؟برای انقلاب مخملی از جانب چه کشورهایی حمایت می شوید؟

دوباره ممنوعیت از حضور در عرصه مطبوعات؛نه فقط مطبوعات که همه جا. حتی برای آنکه دوباره کار گویندگی ام را از سر بگیرم و سخن گفتن به جای سوسک ها و موش ها را. مدیر دیگری مانند مرتضوی، صدایم را هم ممنوع کرد. بعد هم هجوم مامورانی بدون حکم به خانه ام؛ضبط اموالم و از همه بیشتر هفت هزار جلد کتابی که حاصل سال ها، کتاب خوانی من و همسرم بود.

چنین بود که یک روز، بدون برنامه قبلی، خودم را در فرودگاه اورلی پاریس دیدم. یک پناهنده سیاسی!

یکی در میان هزاران. آدمی بی نام. پرت شده بودم به اعماق جامعه ای که در آن نه نامی داشتم نه کاری، نه آینده ای. اوریانای وجودم، سخت غمگین بود. اوریانای ایتالیایی در اوج شهرت، در بستر بیماری کتاب می نوشت و من با اوریانای وجودم، دنبال کار در "مک دونالد" می گشتم برای ادامه زندگی!

اوریانا فالاچی سرطان گرفته بود، اما این من بودم که می مردم. مرگی که نه "حق" بود، نه پذیرش آن آسان. چنین بود که دوباره به اوریانای وجودم چنگ زدم و برخاستم. با کمک همسر و دوستانم که آنان نیز سرنوشت هایی مشابه داشتند، دوباره برخاستیم. روزنامه الکترونیکی روزآنلاین را راه انداختیم و دوباره در کوتاه مدت، قلم به کار افتاد. نوشتیم و نوشتیم. روزآنلاین موفق شد. از این شهرک مهاجر نشین پاریسی هم با آیت الله منتظری مصاحبه کردم هم با احمد باطبی. کار کردم. کار. و دوباره لبخند را دیدم که بر لبان اوریانای وجودم نشست. نه!ما تسلیم نمی شویم. ایران کشور ماست، خانه ماست، حق ماست و ما دوباره آن را به دست خواهیم آورد.

تا دوباره موسم انتخابات شد، دوباره رای دادن، دوباره گفتن از آزادی میهن. از راه دور می دیدم که فرزندان میهنم برخویش پارچه سبزی می بندند و یکصدا از آزادی می گویند. تماشای همه اینها از دور، دردناک بود اما امید بخش، نیرو بخش. و در دفتر خاطراتم نوشتم:ما به ایران باز می گردیم. ایران سبز. ایران آزاد.

اما باز نشد. کودتا شد. یک کوتوله سیاسی، یک دروغگو، صاحب یک خنده زشت و پلید، برنده انتخابات اعلام شد. ما به خیابان ها ریختیم. با سکوت و با سربندهای سبز. ما فریاد زدیم:رای من کو؟و به یکدیگر دلگرمی دادیم که:نترسیم، نترسیم، ما همه با هم هستیم.

جواب فریاد ما، گلوله بود؛ گلوله است. گلوله هایی که تنها قلب و سر را نشانه می گیرند. باز، ما هر روز مردیم و می میریم؛در چشمان باز ندا، در خون سهراب، در سینه خونین اشکان که سه گلوله برآن نشست؛در گریه سعید حجاریان؛ در تن زخمی و جان تحقیر شده صدها دانشجوی میهن مان که در خواب و در خوابگاه های دانشگاه ها، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند ودر زیرزمین های وزارت کشور، به آنان جیره کتک هر روزه دادند و آب را به روی آنان بستند. و این مردن ادامه دارد.

حالا آقای خامنه ای، که ردای ولایت دائمی برتن خویش و فرزند می دوزد، دستور تعطیلی یک بازداشتگاه غیرقانونی، آن هم به علت "غیراستاندارد بودن" راصادر کرده ست. لابد ذوب شدگان در ولایت هم دل هاشان خوش که رهبر "فرزانه" به میانه آمده و تصمیمی "اسلامی" گرفته است. همین؟! آیا این دستورات از سر استیصال، بردل های داغدیده مادرانی که فرزندانشان در سوله کهریزک، هر روز مردند و زنده شدند و آخر نیزپیکرهای پاک و جوان شان، پر از خون های لخته شده، در دل خاک آرمید، مرهم است؟

نخیر آقا!رهبر مسلمین جهان؛ ولی مطلقه فقیه؛حالا دیگر باید سوله حکومت کودتاچی تعطیل شود تا دل ما آرام گیرد. حالا آنان که فرزندان ما را به "لیسیدن" مستراح های کهریزک واداشتند، باید در محضر قانون حاضر و تنبیه شوند تا ریش ریش دل ما، خنکا گیرد. آمران قتل ها و شکنجه ها باید بر صندلی اتهام و در دادگاه هایی قانونی به پاسخگویی بنشینند تا پدر امیر جوادی فر، از عزایی که او را در بهت فروبرده، به درآید...

نه آقا! آقای خامنه ای! ما با این دستورات به خانه باز نمی گردیم. ما هستیم تا شما هستید. ما هستیم تا احمدی نژاد و مرتضوی و حداد و سرداران رنگ و وارنگ شما هستند. این همه رنج نکشیدیم که شما "فرمان" تعطیلی یک گوانتاناموی اسلامی رابه علت "غیراستاندارد بودن" صادر کنید و ما بگوییم سپاس. دعوا از این مرحله گذشته است.

بله؛ اوریانا فالاچی ایتالیایی مرد؛ جسد او را در میهنش دفن کردند و با احترام. من اما با اوریانایی که همچنان در من زنده است و می نویسد و می خروشد، در یک شهرک مهاجرنشین فرانسوی، هر روز با همه جان باختگان میهن ام، می میرم و زنده می شوم. می نویسم و می گریم. می نویسم. ما می نویسیم. ما می ایستیم.

خواننده ای از سر مهر برایم نوشته:تو اگر در ایتالیا یا فرانسه یا آمریکا به دنیا آمده بودی، دختران ایتالیایی و فرانسوی و آمریکایی آرزو می کردند "نوشابه امیری" باشند. کریستین امان پور می گفت: کاش من "نوشابه امیری" شوم.

او می گوید و من گریه می کنم. برای آن نوشابه امیری که در میهنش، مزدور و جاسوس و فاحشه خوانده شد. برای آن دخترکی که می خواست در میهنش بمیرد؛اما امروز جایی دور، هر روز خبر مرگ امیر و ندا و سهرابی را می شنودکه مشتی آزادی می خواستند و چند مثقال احترام و هرکدام شان نیز می خواستند کسی بشوند؛ کسی مثل اوریانا فالاچی. آن دخترکی که برغم همه این دردها، هنوز اوریانای وجودش زنده است و هر روز به او نهیب می زند: ما روزی میهن مان را پس خواهیم گرفت. ما روزی آواز آزادی خواهیم خواند. ما روزی در میهن خود به خاک سپرده خواهیم شد و خواهیم دید که مردمان، گل های سرخ برخاک مان خواهند گذاشت به احترام. ما روزی در کنار جوانان میهن مان، سرود سبزی ایران را خواهیم خواند. آن روز، آنان که با ما و جوانان ما چنین کردند، از پس دیوار بلند زندان هایی "استاندارد" سرود خوانی ما را خواهند شنید. سرود آزادی. سرود ایران.

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

اطلاعیه سازگارا و مخملباف

اطلاعیه سازگارا و مخملباف درباره مراسم پنجشنبه

چهلم شهدا

روز پنجشنبه هشتم مرداد ماه، روزبزرگداشت تمام شهدای جنبش سبزایران است.

1. عزاداران ازصبحگاهان برای نثار گل به مزارشهدا می روند و شامگاهان به منازل ایشان جهت عرض تسلیت مراجعه می کنند. ( آدرس ومشخصات شهدایی که تا کنون دریافت کرده ایم درذیل این اطلاعیه آمده است.)
2. درتهران عزاداران شهدا به صورت میلیونی ازساعت شش بعدازظهر در مصلای بزرگ تهران (واقع دربزرگراه رسالت) حضور می یابند تا درکناریکدیگر با سکوتی سرشار از فریاد، وروشن کردن شمع پس ازتاریکی هوا، به ادای احترام شهدا بپردازند.

رئیس جمهور منتخب مردم وعلمای قم نیز درمراسم حضورخواهند یافت.

درصورتی که سرکوبگران بخواهند ازاین مراسم آرام، انسانی واسلامی جلوگیری نمایند، مردم مثل همیشه درگیرنشده، درکمال آرامش به طرف خیابان ولی عصرمی روند و ازجلوی پارک ملت دردوجهت شمال وجنوب گرد هم خواهند آمد.

3. درشهرستان ها نیزمراسم مشابهی برگزارمی شود. نشانی محل تجمعات که توسط فعالین پاره ای ازشهرها تعیین شده، درذیل همین اطلاعیه درج شده است.

درصورت اشغال مراکزیادشده توسط سرکوبگران، عزاداران در جای دیگری که فعالین هرشهردرنظرگرفته اند حضور خواهند یافت. بدیهی است غیرازاین پانزده شهردربسیاری شهرها وروستاهای دیگرکشورهم مراسم مشابهی برگزارمی شود که نشانی آن تجمعات نیزتوسط فعالین هرمنطقه به آگاهی اهالی می رسد.

محسن سازگارا- محسن مخملباف

هفتم مرداد هشتاد وهشت

نشانی تجمع در شهرهای ایران

اردبیل: میدان آزادی

اصفهان: سی و سه پل بوستان آئینه

اهواز: فلکه سوم کیان پارس

ایلام: میدان امام خمینی

تبریز: چهارراه آب رسانی به طرف میدان دانشگاه

رشت: پارک شهر

ساری: پارک شهر خیابان انقلاب به طرف میدان ساعت

سنندج: میدان اقبال، بلوار کشاورز

شیراز: فلکه گاز، بلوار ارم به طرف فلکه نمازی

قزوین: میدان عارف قزوینی

کرمان: میدان مشتاقیه

مشهد: پارک ملت، بلوار سجاد

همدان: میدان ابوعلی تا میدان آزادی

یاسوج: میدان هفت تیر

یزد: چهارراه دولت آباد، جایگزین میدان امیرچخماق

تهران: مصلا، جایگزین پارک ملت در امتداد خیابان ولی عصر

آدرس تعدادی از شهدا

اشكان سهرابي:

تهران- خيابان هاشمي، بين خيابان خوش و خيابان رودكي، كوچه مقدم، كوچه فرعي قنبر نژاد پلاك 2 واحد اول منزل رضا سهرابي

حسین اکبری:

خیابان گلبرگ شرقی نرسیده به خیابان دردشت جنب مسجد سیدالشهدا طبقه سوم

مصطفی غنیان:

تهران-خیابان سعادت آباد شمالی-کوچه دوم(شهید عبقری)-پلاک 16-طبقه پنجم

مسعود هاشم زاده:

خیابان ستارخان - خیابان شادمان – خیابان ذوالفقاری – بلوار سیادت – پ 10 – طبقه سوم

ابراهیم خضری:

خ شریعتی کوچه مهندسی-محل شهادت خیابان 16 آذر -تاریخ شهادت 30 خرداد

کیانوش آسا:

ابتدای بلوار شهید مصطفی امامی، خیابان مجتمع تجاری غدیر، پشت مجتمع مسکونی دادگستری جنب نانوایی لواشی

نشانی مزار شهید: قطعه 58 پلاک 12 باغ فردوس کرمانشاه

محسن روح الاميني نجف آبادي:

نصرت شرقي- كوي بهشت

رامین قهرمانی:

خیابان ستارخان ، خیابان شهرآرا

محل شهادت: تهران ، پس از بازداشت شدن (بازداشتگاه کهریزک – بیمارستان رسول اکرم)

یعقوب بروایه:

استان خوزستان، شهرستان اهواز، 25 کیلومتری اهواز اندیمشک، روستای براویه

رامین آقا زاده قهرمانی:

خیابان ستارخان ، خیابان شهرآرا

عباس ديسناد:

نشاني مزار : بهشت زهرا - قطعه 257- رديف 66- شماره 17

محل شهادت : خيابان آزادي - نزديك محل كسب


سلام بامداد سه‌شنبه ۶ امرداد ۱۳۸۸ و ۲۸ جولای سال ۲۰۰۹ میلادی
چند تا نکته رو پشت هم خدمتتون عرض کنم:
نکتهٔ اول تجمع بزرگ روز پنجشنبه ۸ امرداد ساعت شش بعدازظهر که مکان هم دیگه قطعی شده در مصلای تهران خواهد بود؛ در مورد شهرستان‌ها هم لیست‌های متعددی اومده، تیم‌هایی که دارند کار می‌کنند نهاییش می‌کنند و فکر می‌کنم که انشاءالله ظرف فردا و حداکثر تا صبح پنجشنبه نهایی خواهد شد و اعلام خواهد شد. به نظر می‌رسه که این برگزاری بزرگداشت شهدای جنبش و شمع روشن‌کردنی که از ساعت شش بعدازظهر همه جمع بشند، بعد هم اگه رفته باشند سر مقبرهٔ شهدا، سر قبر شهدا در بهشت‌زهرا یا در شهرستان‌ها هرکجا رفته باشند، اومده باشند، گل دادن و بعد هم بعد از تجمع شمع روشن کردن؛ این از اون کارهایی خواهد شده که انشاءالله اگر دوباره ما بتونیم میلیونی در سطح تهران و تمام شهرستان‌ها بیاییم توی خیابون، هم تجربه نشون داده که امکان برخورد ندارند، دستورالعمل ما هم این است که برخورد نمی‌کنیم؛ هرجایی احساس کردیم در اشغال نظامی‌ها و سرکوب‌گرها هست، می‌ریم جای دیگه، پراکنده‌تر می‌شیم، پخش‌تر می‌شیم، امکان درگیری رو ازشون می‌گیریم و هم اینکه یک حرکت عمومی میلیونی بزرگ، مطمئن باشید که ما رو چند قدم دیگه جلو می‌بره. تجربهٔ چهار حرکت میلیونی بزرگ ما در این چهل روز گذشته، نشون داده که هربار که ما میلیونی حرکت کردیم، هم جنبش نیرومندتر شده، هم از طرف مقابل ریزش صورت گرفته، شروع کرده به ریزش و نیروهاشون پخش و پلا شده.
این پنجشنبه بسیار بسیار اهمیت داره، برای اینکه به نام شهدای ماست. کار خوبی رو شنیدم که مادران داغدار ما دارند می‌کنند؛ همگی گل تهیه کردند، برای مادر محسن فرستاند که [حکومت] نگذاشتند ختمش در مجلس بلال برگذار بشه و گفتند که ما همه باهمیم و ما با شما هستیم. بنابراین این خانواده‌هایی که الان چشم و چراغ همهٔ ما هستند و بزرگداشت اونها و این سختگیری که حکومت می‌کنه و این ترسی که از خون شهدای ما داره، جنازه‌ها رو یکی یکی، یواشکی و با زور پس می‌ده و بعد هم می‌خواد که نه ختم بگیرند، نه صدایی بکنند؛ این حرکتِ بزرگ پنجشنبه، هم یک تودهنی بزرگ به کودتاگرهاست و می‌فهمند که وقتی جونِ جوان‌ها رو می‌گیرند، خون به زمین می‌ریزند، ملت چگونه واکنش نشون می‌ده و هم این که مطمئن باشید که ما بعد از اون، دوباره چند قدم دیگه می‌تونیم جلو بریم و آماده بشیم برای هفتهٔ بعدی که مراسم تحلیف رئیس‌جمهور قلابیه و به امید خدا می‌تونیم که رئیس‌جمهور منتخب ملت رو ما براش تحلیف واقعی برگزار کنیم و به دنیا هم اعلام بکنیم که این رئیس‌جمهور واقعی، اونی است که ملت انتخاب می‌کنه. بنابراین این تظاهرات پنج‌شنبه مقدمهٔ خوبی برای هفتهٔ بعد هم هست. من اسامی شهرها و نقاط جایگزین در تهران رو، اینها رو میدونیم که دارند روش کار می‌کنند، نهایی می‌شه و انشاءالله به اطلاع همه هم خواهد رسید.
من همین جا هم عرض بکنم از اصفهان برای من سؤال دادند که چرا اسم شهدای اصفهان نمیاد چرا مثلاً کمتر بهش پرداخته می‌شه؟ همینجا خدمت دوستانی که در اصفهان هستند، هم عرض سلام دارم، هم ارادت و خواهشم هم این است که شما هم سعی کنید اطلاع‌رسانی کنید؛ این ایمیلی که آقای مخملباف و بنده اعلام کردیم makhmalbafsazegara@gmail.com براش مشخصات و اسم و آدرس خانوادهٔ شهید و اینها رو بفرستید، مطمئن باشید که ما هم اطلاع‌رسانی می‌کنیم و باعث می‌شه که در اصفهان هم سراغ خانواده‌های معظم شهدای جنبش برند و این شبِ جمعه هم که ظاهراً داره نهایی می‌شه، [در] اصفهان مرکز[ش] سی‌وسه‌پل خواهد بود و اون پارک آیینه، اونجا با حرکتی که بچه‌های اصفهان بکنند، شمع روشن بکنند، نقطهٔ عطفی خواهد شد که فکر می‌کنم که اون نقشی رو که اصفهان در تمام حرکت‌های ایران داشته، می‌تونه بهتر ایفا بکنه. همینجور هم هست تبریز؛ از تبریز هم چندین ایمیل ما دریافت کردیم که آدرس‌های متعددی هم مطرح شده و خواستند که از تبریز اسم برده بشه، تبریز همیشه نقطهٔ عطف جنبش‌های ما بوده حرکتش از مشروطه تا الان، امیدوارم که این شبِ جمعه، تبریز رو هم ما بتونیم که داشته باشیم؛ برای اینکه قوت قلبیست برای همهٔ کشور وقتی که تبریز حرکت می‌کنه. البته شیراز که تا الان حرکت‌های بزرگی رو داشته، فداکاری‌های زیادی رو داشته، اهواز، مشهد و سایر شهرهایی که حالا دیگه اسم نمی‌برم.
من نکتهٔ دیگه ای که می‌خواستم بگم این است که ببینید، همین مقدار که ما همش چهل روز از عمر جنبشمون می‌گذره، در تمام ارکان حکومت لرزه افتاده، امضای قلابی [می‌کنند]، می‌گن پنجاه نفر از اعضای مجلس خبرگان پشت آقای خامنه‌ای اند؛ جرأت نمی‌کنند اسامیشون رو بگند، برای اینکه دروغه. بیست نفر از وزارت اطلاعات استعفا کردند، وزیر اطلاعات رفته کنار، برای اینکه می‌دانند که این کارایی که آقای حسین طائب داره می‌کنه، آبروی همه رو می‌بره و حاضرنیستند که همکاری بکنند. در سپاه اِشکال و اختلاف ایجاد شده و یک اکثریتِ سپاه، اصلاً با این گروه آقای طائب و دار و دستهٔ او و این به اصطلاح یگان ویژهٔ نیروهای ویژهٔ پشتیبان ولایت «نوپو» و این کارهایی می‌کنند، اصلاً موافق نیستند و این شکاف‌ها روز به روز هم داره عمیق‌تر می‌شه. ما تازه چهل روزه حرکت کردیم، ممکنه راه طولانی‌تری داشته باشیم، چند ماه و چندین مرحله پشت سر بگذاریم؛ ولی تا همین جاش دیدیم که همین مقدار حرکت که کردیم، هم نیروی روحانی پشت آقای خامنه‌ای ریزش کرده و به سختی دو تا روحانی درباری گیر میارند[که] پشتیبانی بکنه و هم نیروی نظامیش و امنیتیش ریزش کرده؛ ادامهٔ این مسیر، مقاومت ما، حضورهای میلیونی، مطمئن باشید که جنبش رو قوی‌تر و سرافرازتر جلو می‌بره.
نکتهٔ دیگه‌ای که می‌خواستم عرض کنم، سؤال شده بود که «آیا ما پولمون رو از بانک بیاریم بیرون، کار خوبیست یا کار بدیست؟ آیا خوبه این کار رو بکنیم؟» ببینید، حالا غیر از اون کاری که روی پول‌ها یک علامت V بگذاریم و رسانهٔ جنبش ما بشه هر اسکناسی که دست هرکی هست، اما اینکه پول رو از بانک بیاریم بیرون، بانک‌های دولتی به‌خصوص، چون هدف اصلی ما در پروژه فلج‌سازی، دستگاه‌های اقتصادی دولته، دستگاه هاییست که دولت فعالیت می‌کنه که بخش اعظم اقتصاد ما هم هست؛ پول رو بیرون آوردن اگر منجر بشه به اینکه دولت، گردشِ کارش کند بشه، فلج بشه، بسیار کار خوبیست! اصولاً یک اصل کلی داریم ما و اون اصل کلی این است که در سه مرحلهٔ پروژهٔ فلج‌سازی، مرحلهٔ اول، ما کارهایی رو شروع می‌کنیم که نشون بدیم که دولتِ کودتا نمی‌تواند بیاد و سوار گردهٔ مردم بشه با یک حداقل و با زور و سرکوب و این کارهایی که می‌کنند. همهٔ چیزهایی که تحت سرفصل اعتصاب سفید یا اعتصاب ایتالیایی یا سیستم‌های برق، کامپیوتر، مخابرات، صحبت شده و مسئلهٔ پول توی بانک‌ها، امثالهم همه در چارچوب این مرحلهٔ اول فلج‌سازیه. مرحلهٔ بعد اونجاهاییست که مردم همه مشارکت می‌کنند، همگی پول آب رو نمی‌دند، برق رو نمی‌دند، صورت‌حساب‌ها رو نمی‌دند، مالیات‌ها رو نمی‌دند و نشون می‌دند که با دولت [مخالفند] و مرحلهٔ سوم ما می‌رسیم به اعتصابات سراسری. بنابراین نکتهٔ من این است که این کار، کار خوبیست؛ نه اینکار، هر کار دیگه‌ای هم که ابتکاراتش رو شما بهتر می‌دونید، می‌تونید برای ما هم بنویسید، ما هم بررسی بکنیم و به شما برگردونیم. بیرون آوردن پول از بانک‌ها به هر صورت کار خوبیست و یا ابتکاراتی در همین راستا.
من همینجا عرضم رو تموم بکنم و ادامهٔ بحث رو بگذارم برای فردای دیگه‌مون؛ به امید دیدار تا فردا برای پیروزی و موفقیتِ همگی، شاد و سرافراز باشید [انگشتانشون رو به شکل V‌گرفتند]

روزنامه های چهارشنبه : BBC

ادعا و واقعیت

علی میرباقری در مقاله ای در اعتماد نوشته واقعیت تلخ جامعه ما، این است که افکار ما با خلقیات ما سازگاری ندارد و به ماشین بنزی شبیه شده ایم که متناسب با شرایط روز دنیا، بدنه خود را آراسته و غلط انداز کرده است، اما هنوز دارای موتور پیکانی و ضعیف و غیرکیفی است. ظاهرمان با واقعیت هایمان جور درنمی آید. همگی دل مان می خواهد مدنی و مبتنی بر آزادی، حقوق شهروندی، عدالت خواهی و دیانت و ارزش های اعتقادی زندگی کنیم، اما این فضایل در درون و نهان مان، نهادینه و انباشته نشده و با خلقیات و شخصیت تاریخی ما همخوانی ندارد.

به نوشته این نویسنده اصلاح طلب مدعی مدیریت جهانی هستیم، همه را به وحدت فرامی خوانیم، قانونگرایی را اصل و فصل الخطاب عنوان می کنیم اما تنها چیزی را که عمل نمی کنیم، قانون است، عدالت را فضیلت و انسانیت را محور می دانیم، راستی و درستی را رکن دین و مبنای زندگی قرار می دهیم. اما بر خلاف آنچه دین مان به ما آموخته است به راحتی دروغ می گوییم. خیلی ساده تهمت می زنیم. در میان خودمان ترحم نداریم، حذف و تخریب و تکفیر و پرونده سازی و حسادت و زدن، به شدت میان مان رواج دارد.

بدون کسب اجازه

فرزان سجودی در مقاله ای در سرمایه نوشته مدتی است تلویزیون نگاه نمی کنم. کمی ناخوشم و تماشای تلویزیون برایم ضرر دارد، یعنی می گویند مخرب جسم و جان است. از یکی از دوستان شنیدم که چهارشنبه شب گذشته ( 31 تیر) در برنامه دو قدم مانده به صبح فیلمی از یکی از سخنرانی های من پخش شده است؛ سخنرانی هایی که گهگاه ممکن است در مراکز عمومی فرهنگی مثل دانشگاه، شهر کتاب، فرهنگستان و مانند آن انجام شود و اصولاً هیچ ارتباطی با تلویزیون یا برنامه سازی تلویزیونی ندارد.

این استاد دانشگاه نوشته در شگفتم از دستگاهی که شبانه روز فریاد اخلاق و اخلاقیات می زند اما به جزئی ترین مسائل اخلاقی پایبند نیست. آدم اگر یک حبه قند بخواهد از قندان کسی بردارد کسب اجازه می کند، چطور است که صداوسیما آن هم نه در یک برنامه خبری بلکه در یک برنامه تولیدی دست به آرشیو می برد و حتی بدون اطلاع به صاحب حق، برای پر کردن برنامه های از رونق افتاده به پخش بی اجازه سخنرانی ای دست می زند که حتی ضبط کردنش هم بدون کسب اجازه بوده است.

سیب قرمز آمریکائی

پویا‌دبیری ‌مهر در گزارشی در روزنامه خبر نوشته سیب‌های آمریکایی از بندر شهید رجایی وارد ایران شد و افزوده پس از واردات مشکوک پرتقال‌های اسرائیلی که دلیل واردات آن در نهایت مشخص نشد و اعلام شد که این اسرائیلی نبوده است و فقط نام و نشان اسرائیل با تقلب روی آن حک شده بود، این‌بار نوبت به واردات سیب‌های قرمز آمریکایی رسید. 

فعالان بازار میوه در جنوب کشور به نوشته این روزنامه می‌گویند: سیب‌های وارداتی از بهترین نوع سیب‌ها هستند که البته نمونه مشابه آن در ایران هم برداشت می‌شود. سیب‌های آمریکایی از بندر شهید رجایی، که بزرگترین بندر بارگیری کشور است وارد ایران شده، اما هنوز به طور دقیق معلوم نیست که آیا از بنادر دیگر هم این نوع سیب وارد شده است یا خیر.

الگوئی که گذاشتیم


آفتاب یزد در سرمقاله خود نوشته قرار بود ما الگویی باشیم برای مسلمانان، بلكه همه حق خواهان جهان. قرار بود با دست در دست هم گذاشتن، نام ایران و اسلام را اعتلا‌ببخشیم. قرار بود من را كنار بگذاریم تا فتح قله‌های اخلاق، سیاست و پیشرفت به دست "ما" امكان‌پذیر باشد. انصافا عده‌ای نیز برای رسیدن به این قله‌ها، همه كار كردند؛ همانها كه برای پیشگامی در ایثار مسابقه مـي‌گـذاشـتـند و اگر جدالی داشتند تنها بر سر »اول« بــودن در جـانـفشانی بود. پس از آنها قرار بود بازماندگان آن حسیني‌ها، راه زینب در پیش بگیرند تا پیام حسین‌های زمان به خوبی بر گوش و دل نسل‌های جدید بنشیند.

به نوشته سردبیر این روزنامه در روزگار عجیب ما، بعضی "الهه پرستان" چشم بـر همه چیز مي‌بندند: اهانت به قرآن، بي‌اعتنایی دولتمردان به مراجع تقلید، عبور بي‌تفاوت از حوادث منجر به قتل 168 هموطن بي‌گناه، ریخته شدن خون جوانانی كه سرمایه‌های كشور هستند و حتی ایستادگی لجوجانه در برابر فرمان صریح رهبری.


درد بی دادی

محمد بهشتی در سوگنامه ای به جهت درگذشت سیف الله داد با عنوان "درد از بی دادی" نوشته در روزگاری كه هیچ‌كس خبر از احوال آب وهوا نمي‌پرسد. اما همه هر لحظه منتظر خبری هستند و «چه خبر؟» ورد زبان مرد و زن و پیر و جوان است، همه باخبرند و خبری دارند تازه و تكان‌دهنده، یكی از یكی دردناك‌تر. در چنین روزگاری مظلومند كسانی كه به مرگ طبیعی مي‌میرند. خبر مرگشان لابه‌لای این‌همه درد و بیداد گم مي‌شود. اما خبر پركشیدن «داد» دردناك بود و تكان‌دهنده چرا؟

به نوشته اعتماد ملی فكر این را نكرده بودیم كه تن رنجور «داد» تاب این‌همه بیداد ندارد. البته او به مرگ طبیعی پركشید در روزگاری كه توفان این همه بیداد طبیعی است. خبر پركشیدن «داد» در این میان یك‌باره قد كشید و در پاسخ «چه خبر؟» خبر اول شد. چون او بزرگ بود. عزیز بود. محترم بود. هنرمند بود. دردمند بود. اهل سرزمین خود بود. درد بي‌«داد»ی سخت است.

حضوراطلاعات موازی : روزآنلاین

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
با تایید فعالیت سپاه پاسداران توسط نماینده ولی فقیه

حضوراطلاعات موازی رسمی تر شد

همزمان با عزل وزیر اطلاعات از سوی محمود احمدی نژاد و قوت گرفتن دخالت نهادهای موسوم به اطلاعات موازی در بازداشت های اخیر فعالان سیاسی و روزنامه نگاران، نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه پاسداران با تایید دخالت این نهاد نظامی در برخورد و سرکوب اعتراضات پس از انتخابات آن را "ابهت بسیج و سپاه" خواند و رسما تایید کرد که سپاه پاسداران فعالیت های اطلاعاتی موازی راانجام می دهد.

نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران در این باره توضیح داد: "البته اين فعاليت سازمان سپاه يك كار موازي لازم است، كه با هماهنگي طرفين و دستگاه‌هاي بالادستي صورت مي‌گيرد و به هيچ عنوان كار موازي مضر نيست. "

علی سعیدی همچنین با اشاره به جریانات اخیر و با تاکید بر اینکه "سپاه یک بار دیگر همچون 18 تیر 78 آزموده شد"، گفت: "در اين جريان اخیر يکسري از جريان هاي دگرانديش و فتنه گران در زير چتر حمايت هاي برخي از سياسيون آن زمان وارد عرصه آشوبگري شدند و مي رفتند که نظام را دچار چالشي جدي کنند."

اظهارات نماینده رهبرجمهوری اسلامی در سپاه پاسداران و تایید فعالیت های اطلاعاتی موازی این نهاد نظامی تحت حمایت رهبر درحالی مطرح می شود که در روزهای اخیرخبرهای غیررسمی و متفاوتی در باره انتقال برخی از فعالان سیاسی بازداشت شده به یکی از زندان های تحت نظارت سپاه منتشر شده که احتمال دخالت اطلاعات موازی درسرکوب و بازداشت فعالان سیاسی و روزنامه نگاران را پررنگ تر کرده است.

نهادهای موسوم به اطلاعات موازی تا پیش از این هیچ وقت به طور رسمی فعالیت نکرده بودند، اما همواره خبرها و شایعات زیادی در مورد حضور آنها در پرونده های سیاسی و امنیتی مطرح بوده است. به طور مشخص در همه موارد از اطلاعات سپاه، نیروهای تحت امر دادستانی تهران، حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی به عنوان نهادهای موسوم به اطلاعات موازی نام برده شده است. این نهادها که گفته می شود نزدیک به جناح راست و آیت الله خامنه ای هستند، از زمان روی کار آمدن دولت سیدمحمد خاتمی و در سال های ابتدایی دولت اصلاحات برای جلوگیری از افشای قتل برخی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی آغاز به کار کردند و فعالیت شان همچنان ادامه دارد.

حضوری پررنگ تر از پیش

درهمین ارتباط وبسایت خبری موج سبز آزادی خبرداد که: "بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده، فیض الله عرب سرخی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به زندان 66 سپاه منتقل شده و هم‌اکنون همگی در اختیار اطلاعات سپاه پاسداران هستند و تیم بازجویی مشخصی هم‌اکنون مشغول کار تخلیه اطلاعاتی و القای موارد خواسته شده به این فعالان سیاسی زندانی هستند."

این وبسایت اینترنتی نزدیک به اصلاح طلبان همچنین در گزارش خود اشاره کرده است که: "این احتمال نیز وجود دارد که سعید حجاریان نیز در اختیار اطلاعات سپاه پاسداران باشد."

این خبردر حالی منتشر شده که بی خبری از وضعیت این فعالان سیاسی و نحوه رسیدگی به اتهامات آنها با مشخصات دخالت نهادهای موسوم به اطلاعات موازی در پرونده های سیاسی همخوانی دارد. عدم مشخص بودن روند قانونی پرونده، نامشخص بودن محل نگهداری و نحوه برخورد با متهمان از جمله مواردیست که در گذشته و پرونده های مشابه دیده شده و در همه آنها رد پای نهادهای اطلاعاتی موازی قابل پیگیری بوده است.

از سوی دیگر برخی از وبسایت های خبری در چند روز اخیر یکی از دلایل برکناری غلامحسین محسنی اژه ای از وزارت اطلاعات در فاصله هشت روز مانده به پایان عمر قانونی دولت نهم را اختلاف او با برخی از مسولان یکی از نهادهای موازی اطلاعاتی تحت نظر سپاه ذکر کرده اند.

خبرهای تایید نشده و نیمه رسمی همچنین حاکی از آن است که محمود احمدی نژاد رییس دولت نهم از گزارش وزارت اطلاعات درباره نقش نداشتن فعالان سیاسی و رسانه ای دراعتراضات اخیر و زمینه چینی برای "انقلاب مخملی" به شدت ناراحت شده و حتی در دیدار با کارکنان وزارت اطلاعات نارضایتی خود را اعلام و در تایید فعالیت نهادهای اطلاعاتی موازی گفته است: "من ازنقش سپاه در برخورد با حوادث اخیر راضی هستم."

این اخبار درحالی رنگ جدی تری به خود گرفت که روز گذشته محمود احمدی نژاد پس از عزل محسنی اژه ای از وزارت اطلاعات در حکم قائم مقامی مجید علوی بر این وزارتخانه عملا خود سرپرستی این وزارتخانه حساس را به عهده گرفت تا به شایعات در این باره قوت بیشتری ببخشد.

او در این حکم خطاب به مجید علوی نوشت: "لازم است تا تعیین وزیر و اخذ رای اعتماد از مجلس شورای اسلامی با نظارت بر كار معاونین و مدیران وزارتخانه نسبت به تمشیت امور وزارتخانه و ارائه گزارش به اینجانب اقدام نمایید."

این حکم درحالی در خبرگزاری های رسمی کشور منتشر شد که پیش از این از مجید علوی به عنوان سرپرست وزارت اطلاعات نام برده می شد اما وزارت اطلاعات این موضوع را تکذیب و احمدی نژاد را مجبور کرد در شرایط بحرانی کشور خود سرپرستی این وزارتخانه را به عهده بگیرد.

هرچند تا پیش از این هیچ یک از مقامات و منابع رسمی جمهوری اسلامی فعالیت نهادهایی موسوم به اطلاعات موازی را تایید نمی کردند، اما به نظر می رسد با تحولات اخیر نهادهای موسوم به اطلاعات موازی به مقابل صحنه آمده اند و دیگر کسی در صدد پنهان کردن نقش آنها نیست.

بازداشتگاه کهریزک : روزآنلاین

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
بعد از ده ها قربانی

دستور تعطیلی گوانتاناموی ایران صادر شد

بازداشتگاه کهریزک در شرایطی به دستور آیت الله خامنه ای تعطیل می شود، که هر روز اخبار تازه ای از اتفاقات موحشی که در این زندان غیرقانونی روی داده، به گوش می رسد. به گفته کاظم جلالی، سخنگوی کمیته ویژه پیگیری بازداشت‌شدگان اخیر در مجلس، بازداشتگاه کهریزک به علت "استاندارد نبودن" و نداشتن شرایط لازم برای حفظ حقوق بازداشت‌شدگان تعطیل شده است؛ این در حالیست که تاکنون به این سوال پاسخ داده نشده است که این بازداشتگاه زیر نظر چه سازمان یا نهادی بوده و چه کسی در قبال جنایت های صورت گرفته در این بازداشتگاه مخوف پاسخگو است.

سوله ای در توابع شهر ری

بازداشتگاه کهریزک متشکل از چند سوله است که در شهرسنگ، از توابع شهرری استان تهران قرار دارد و حدود سال ۱۳۸۰ برای اولین بار در عملیاتی موسوم به "جزیره" با هدف پاکسازی منطقه خاک سفید تهران مورد بهره برداری قرار گرفت. پس از انتصاب سردار رادان به فرماندهی تهران بزرگ، این بازداشتگاه که در سطحی پایین تر از زمین قرار دارد و امکان هواخوری برای زندانیان وجود ندارد برای نگهداری و شکنجه بازداشت‌شدگان طرح ارتقای امنیت اجتماعی و به طور مشخص طرح اراذل و اوباش استفاده می شد.

در سالهای گذشته بازداشتگاه کهریزک به محل جمع آوری معتادان و آن طور که مقامات قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی می گفتند، اراذل و اوباش، تبدیل شده بود اما پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد بسیاری از بازداشت شدگان به این بازداشتگاه سوله ای که فاقد هرگونه امکانات اولیه بهداشتی و رفاهی است منتقل شدند. بر اساس گزارش ها و گفته های شاهدان عینی بازداشت شدگان در بدو ورود به این بازداشتگاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و روزهای متوالی بدون غذا نگهداری شده اند. همچنین گزارش شده است که در این بازداشتگاه مخوف برای شکنجه زندانیان بدن‌ها را خیس می‌کنند و بعد با شلنگ و سیم، بازداشت‌شده‌ها را کتک می‌زنند تا درد تا عمق جان آنها نفوذ کند.

شکنجه های سردار رادان

سایت موج آزادی به نقل از شاهدان عینی گزارش داده است : در یک سوله‌ 200 متری بدون وجود دستگاههای تهویه‌ هوا، چندین معتاد کراکی که امیدی به زنده ماندن آنها نیست و بدن‌هایشان کرم گرفته، دراز به دراز بر روی زمین افتاده‌اند؛ و در کنار آنها، بازداشت شدگان نگهداری می‌شوند. بازداشت‌شده‌ها حدود 100 نفرند که به این محیط غیر بهداشتی با هوای نامطبوع منتقل شده‌اند. آنها صف می کشند تا بتوانند از زیر در، ولو برای دقیقه‌ای از هوای بیرون تنفس کنند.

به گفته بازداشتی های تازه آزاد شده از کهریزک، هر روز صبح سردار رادان به این محل سرکشی می‌کند و خود شخصا هر روز چند نفر از بازداشت شدگان را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می‌دهد. بهترین ابزار شکنجه در دست رادان، شلنگ است. وقتی صبح هر روز صدای هلیکوپتر می‌آید، بچه‌ها به خود می‌لرزند و می‌فهمند که رادان آمده است.

بر اساس همین گزارش یکی از بازداشتی‌ها در اثر برخورد باتوم به سرش، کم کم بینایی خود را از دست داد؛ ولی با این وجود شکنجه‌گران کهریزک او را از این محل غیر بهداشتی خارج نکردند. دو روز قبل از آزادی، بازداشت‌شدگان به اوین منتقل می‌شوند و فردی که بینایی خود را از دست داده بود، در اتوبوسی که به سمت اوین در حرکت بود، بر روی پای یکی دیگر از بازداشت شدگان جان سپرد.

محمد کامرانی و محسن روح الامینی دو جوانی هستند که در این بازداشتگاه به شدت شکنجه شده و بر اساس گزارش ها زیر شکنجه جان خود را از دست داده اند. هر دوی آنهابه گواهی پزشک و خانواده شان آثار شکنجه بر جسمشان نمایان بوده و دچار بیماری عفونی نیز شده بودند. اما قاضی مرتضوی دادستان تهران اعلام کرده است که این دو جوان از قبل بیماری مننژیت داشته اند. این درحالیست که وزیر بهداشت شیوع بیماریهای عفونی در بازداشتگاه ها را تایید کرده است.

پایگاه اینترنتی امیرکبیر تعداد بازداشت شدگان منتقل شده به کهریزک را 140 نفر عنوان کرده است اما هنوز مشخص نیست تاکنون چه تعداد در این بازداشتگاه بوده و چه تعداد جان خود را در این بازداشتگاه از دست داده اند.

مشاهدات یک شاهد عینی

رضا یاوری که در بازداشتگاه کهریزک زندانی بوده پس از آزادی از این بازداشتگاه به عنوان گوانتاناموی ایران یاد کرده است. او که به گفته خود روز 18 تیر بازداشت شده بود در وبلاگش نوشته است که حدود 200 نفر در این بازداشتگاه بوده اند و تمام در و دیوار این سوله ها خونی بود.

رضا یاوری که به دلیل وحشت از بازداشت مجدد با اسم مستعار می نویسد، توضیح داده است که: "اصلا جا نبود که بشینی تمام در و دیوار خون بود تو این اوضاع و احوال کسانی که تو اتاق بودند شروع به گریه و زاری و ناله کردن و گفتن یک نفر مرده. صدا از ته اتاق میومد ولی همه به هم چسبیده بودیم و نمیتونستیم تکون بخوریم. نگهبانای لباس شخصی اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاریکی مطلق شروع کردن زدن. هر کی جلو دستشون بود میزدن نیم ساعت حسابی کتک زدن. چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شاید هم مردن. بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن وانداختند تو صورت ما ها گفتند اگه صداتون دراد این باتوم ها رو میکنیم.. باورم نمیشد. فکر میکردم دارم کابوس میبینم صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم و... گفت شما محاربه هستید. میدونید محاربه یعنی چی. یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود 16. 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی! گفت نمیدونم. گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو. بگو بگو. اونقدر زدش که از حال رفت. میگفت یعنی شیطان. یعنی خطا کار. انقدر زدش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن. که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن

بر اساس گزارش این شاهد عینی به بازداشت شدگان گفته بودند که از مسواک و توالت خبری نیست و باید در همان سوله ها رفع حاجت نمایند."

رضا یاوری خبر از کشته شدن 4 نفر در سوله ای که بوده داده و نوشته است: "هیچ آدم سالمی بین ما نبود و همه خون یا رو صورتشون لخته زده بود مثل من. یا چشمشون باد کرده بود مثل من. یا مثل خیلیا دست پاشون شکسته بود. به دلیل تاریکی مطلق من خیلی ها را نتونستم ببینم وقتی که در رو باز میکردند با دیدن نور چشممون شدیدا احساس ناراحتی عجیبی میکرد. فردای اون روز و روزهای دیگه رو به بدنرین شکل که توضیحش زمان بسیار میخواهد گذروندیم. به ما برای اینکه از گرسنگی نمیریم هر روز که نمیدانیم شب بود یا روز بود ! یک گونی ته مانده غذا که آن را با اشتیاق میخوردیم به ما میدانند. که داخلش تکه های نان. سبزی. برنج بود میدادند. که شخصی بین ما بود بنام دکتر زارع که میگفت یک پزشک است و مسئول تقسیم غذا بود. من ایشان و تعداد زیادی از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صدای آنها را میشندم از صدا میشناختم تا اینکه بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد."

بر اساس نوشته یاوری آنها را برای این از سوله خارج کرده بودند که کثافت ها و مدفوع خود را بیرون بریزند.

به گفته این شاهد عینی مرتضی سلحشور، مراد آقاسی، محسن انتظامی، رضا فتاحی، حسن شاپوری و میلاد فاقد فامیلی در این بازداشتگاه جان سپرده اند.

رضا یاوری در نوشته دیگری به اسامی چند تن از زندانیانی که در بازداشتگاه کهریزک بوده اند اشاره کرده است. بر اساس نوشته او "اسدالله زارع، حمید لولاگر، افشین اسمی ـ که به گفته یاوری اوضاع جسمی مساعدی نداشت ـ احسان شبستری، احمد نیکخواه، رضا عنایت، امین عزیزی ـ که به گفته خودش از پرسنل نیروی انتظامی بوده ـ حمید رضوانی، هومن احمدی که 18و 19 ساله بوده و به گفته یاوری از همه سیاسی تر و اصلا نترسیده بود ومیگفت اگر آزاد شوم بازدر تظاهراتها شرکت میکنم و وقتی او را میزدند میگفت یا حسین میر حسین، در کهریزک زندانی بوده اند."

یاوری همچنین خبر از زندانی بودن شخصی "مهم" در کهریزک داده و نوشته: "یه شخص مهم دیگه ای هم که آدم پا به سنی بود و فیزیک چهرش مثل آدم سیاسی ها و مسئولان بود که خودش رو معرفی نکرد و روز سوم چهارم اومدن بردنش. واقعا بهش نمیومد که اهل تظاهرات و اینا باشه و با هیچکس هم بحث نمیکرد. لباس شخصی های داخل زندان هم زیاد نمیزدنش."

هیچ کس مسولیت نمی پذیرد

خبر دستور تعطیلی این بازداشتگاه مخوف در حالی اعلام شده است که پس از کشته شدن محسن روح الامینی در زیر شکنجه، نمایندگان مجلس خواهان بازدید از زندانها و بازداشتگاهها شدند. با اعلام تعطیلی بازداشتگاه کهریزک بازدید از این بازداشتگاه نیز منتفی شده است. در حالیکه اخبار شکنجه و شهادت بازداشت شدگان در این بازداشتگاه تاثر و نگرانی شدید افکار عمومی را برانگیخته است اما مسولان امر تنها به اعلام خبر تعطیلی آن اکتفا کرده و تاکنون درباره جنایت های صورت گرفته در آن سکوت اختیار کرده اند و هیچ نهاد و مقامی، مسولیت این بازداشتگاه و جنایات آن را بر عهده نگرفته است.

علی مطهری، نماینده مجلس شورای اسلامی در این خصوص گفته است: مهم تر از تعطیلی بازداشتگاه کهریزک شناسایی و معرفی افراد مقصر در مرگ زندانیان حوادث اخیر است.

خبرگزاری مهر به نقل از این نماینده مجلس گزارش داده است که اگر صرفا به تعطیلی یک بازداشتگاه بسنده شود، مجددا افراد مزبور به کار خودشان در جاهای دیگر ادامه می دهند و چیزی عوض نمی شود.

داریوش قنبری، سخنگوی فراکسیون خط امام مجلس نیز به پارلمان نیوز گفته است: این بازداشتگاه در حد یک انبار است و به شکل غیر قانونی افراد در آن نگهداری می‌شوند. وی با اشاره به گزارش مطرح شده در فراکسیون درمورد این بازداشتگاه گفته است:متاسفانه افراد بسیاری در حال حاضر در این بازداشتگاه نگهداری می‌شوندکه به دلیل کمبود امکانات اولیه بهداشتی بیماریهای متعددی از جمله بیماری‌های عفونی شایع شده و افراد مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند.

قنبری تصریح کرد:رهبر انقلاب هم پس از اطلاع از وضعیت اسفبار این بازداشتگاه دستور بستن آن را داده‌اند که امیدواریم این بازداشتگاه تعطیل و زندانی‌ها به جای بهتری منتقل شوند.

بازداشتگاه کهریزک دومین بازداشتگاه غیرقانونی است که طی سالهای اخیر پس از افشای شکنجه ها و جنایات صورت گرفته در آن تعطیل می شود. پیش از این در پرونده وبلاگ نویسان و سایت های اینتر نتی نیز پس از آزادی بازداشت شدگان مشخص شد آنها در بازداشتگاهی غیر قانونی در خیابان کتابی نگهداری می شدند. آن بازداشتگاه نیز که در لیست بازداشتگاههای رسمی کشور نبود و رئیس قوه قضائیه به گفته خودش از وجود آن بی اطلاع بود، به دستور شاهرودی تعطیل شده است. هر دو این بازداشتگاهها توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی ایجاد شده بودند.

اسامی زندانیان کهریزک

از سوی دیگر پایگاه اینترنتی امیرکبیر لیستی 14 نفری را منتشر کرده که در این بازداشتگاه زندانی بوده و به زندان اوین منتقل شده اند. بر اساس این گزارش اسامی عینا از روی صحبت های یکی از مامورین زندان اوین که نام های بازداشت شدگان را اعلام کرده، نوشته شده است.

لیست اسامی خوانده شده که به نوشته سایت امیرکبیر به سختی از فایل صوتی نوشته شده واحتمالا در ثبت اسم ها در زندان و یا گفتن اسامی اشتباه رخ داده، به شرح زیر است:

[نام پدر بلافاصله بعد از نام و نام خانوادگی شخص نوشته شده]
داود منصوری اسماعیل
بهزاد انصاری پور نصرالله
حامد زندی فر امام حسین
علی داور علی عزیز
مهرداد نوایی امیر حسین
سامان گنجی داود
فرامرز مفاخری احمد
هادی روشن دل محمود
حافظ محتاج بهروز
بهمن امیدوار حسن
امید رسولی کوبنده اصغر
محمد حسن رشیدی نیا عباس
حافظ سلطانی حسین
کریم آرش توفیق
بابک زینالی کریم
محمد کامرانی علی
مشیر هاشمی محمدرضا
علیرضا شیخ سبزرودی بهرام
عبدالرضا کرمی نوری محمد علی
محمود رجب نژاد علی
مسلم عبدی کریم
پیمان شهنایی شهبد
مشکات جعفری محمود
اسحاق رضایی امام علی
محمد صادق لو منصور
امید میر امینی داود
مصطفی موسوی سید جعفر
نادر نجفی ایوب
محسن محمدی لهراسب
محمد فرخی یگانه عبدالحسین
حمیدرضا متوسلیان امین
محمود آقا بالا زاده مسعود
مرتضی سهرابی علی محمد
سید حسین بنی هاشمی اله رحم
نادر احمدی بیژن
محمد کمیل ضیاء الدین
سیاوش یوسف راهی امان الله
شهرام صادقی فرامرز
ارژنگ صادقی حمید

مجتبی رفیعی مسعود
عماد یگانه محمود
نادر عمره عباس علی
اکبر طاهری محمد علی
محمد محمد پور حیدر
حسین باغبان ولی الله
اکبر عنایتی قیاس
مهرداد نادم جبار
عمران میر امینی داود
علی دلیریان حسین
علی جلیل وند محسن
علی نجاری عرض الله
شهرام کردستانچی بهرام
مهرزاد حقی پور علی
بهداد عباسی کمال
حمید نادری محمد باقر
یوسف امامی عبدالله
سجاد نوری محمد آبادی عباس
شاهرخ شمس افشار علی
رحیم ترابی علی
محسن قندانی محمد
محمد کیانی خدارحم
عرفان نظری احمد
قاسم رنجبر مهربد
رضا احمدی وجیه الله
احمد زمان پور محمد
حامد نادری غلام رضا
بردیا رضایی عباس
وهاب غفاری محمد علی
سعید گردعلی محمد نوش
هادی فرزین طالب
سجاد ایاذی محمد
شهرام زحمتکش علی
محمد گل محمدی اسماعیل
مجید عابدی حسن. صادق مروتی محمد
مسعود بیات محمد رضا
محمد مهدی روشناسان محمد حسن
آریا رنجبر شریف
علیرضا اصفهانی رضا
اشکان اسماعیلی حسین
پیمان کارگر مصطفی
علیرضا چامپلاغی محمد حسین
مهدی شاپوری عباس
امیر اصغری صادق
مازیار زاغی مسلم
علی بخشایش مجید
رضا توکلی غلامحسین
حسین اصفهانی نعمت اله
طاها زینالی قنبر
علی اکبر خوش اخلاق حسین
مسعود علیزاده اسحاق
هومن رجبی احمد
سجاد علیزاده ابراهیم
بهنام رضایی محمد
قاسم اکبری ایرج
صابر معصومی محمد حسین
مجتبی صادقی محمد باقر
حمید رضا کمالی اکبر
ساعد ملک زاده علی
مهدی پهلوان زمان
غلامرضا طاووسی ابولقاسم
فرهاد پاسداری رحیم الله
مسعود ابراهیمی امیر
میرزا علی اکبری فضل اله
علیرضا اردلان فریدون
مهدی بهمن زاده بهمن
امید کاظمی علیرضا
امید آغک پور کریم
حامد دبتنی غلامحسین
علی ولی زاده یداله
جواد قربانی عبدالحمد
محسن دهقانی عبداله
کیوان ظفر بخش جهانبخش
سید میلاد حسینی سید داود
رضا ذوقی عزیز
فرید ابراهیم زاده عزیز
حسین امامی کاظم
مرتضی بنایی تراب
سید اشکان خراسانی سید مهدی
رضا فاضلی حسن
علیرضا حسینیان محسن
وحید وکیلی زکریا
علی شمس الدینی محمد
شاهین فتحی ابراهیم
مهرداد گنجی عبداله
سید مهدی شریفی محمد
نیما وزیری رحمت اله
سامان مکفی حمید رضا
جعفر حسین نژاد محرم
مجید رحیمی اسلامی محمدرضا
رضا ابراهیم زاده علی
روح الله شکری ستار
حمید حجار خواه غلامرضا
محسن صیادی اصفهانی

محسن عسگرپور احمد
وحید قربانی نژاد محمدرضا
احمد بلوچی عبدالحمید
سعید شکوری پرویز
روح اله برزگر گلچنی سلیمان
حامد فولادی محمد علی
سید احمد رویانی سید جواد

مرتضی محمدی حبیب اله

اعتراف گیری : روزآنلاین

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
"روز" بررسی می کند

شکنجه گر پرونده قتل های زنجیره ای، مامور اعتراف گیری

به گزارش منابع آگاه در تهران، مسوولیت اعتراف گیری از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب و نیز برخی از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت به جواد عباسی کنگوری معروف به "جواد آزاده" (یا آملی) سر تیم شکنجه بازداشت شدگان پرونده قتل های زنجیره ای سپرده شده است.

جواد آزاده، تحت نظر احمد سالک، از نمایندگان رهبری در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران، وظیفه شکنجه مصطفی تاج زاده، بهزاد نبودی، فیض الله عرب سرخی، محسن امین زاده، عبدالله رمضان زاده و سعید حجاریان برای واداشتن آنها به اعتراف ساختگی را بر عهده گرفته است. سالک همچنین عضو هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات شورای نگهبان است که چند هفته پیش، وظیفه رسیدگی "بی طرفانه" به شکایات کاندیداهای معترض به تخلفات انتخاباتی را به عهده داشته است. مسوولیت جدید جواد آزاده، پس از آن به او سپرده شده که بازجویان قبلی، پس از چند هفته شکنجه رهبران اصلاح طلب، موفق به در هم شکستن مقاومت آنان نشده و در تکمیل مستندات مورد نیاز دولت برای مرتبط ساختن اعتراضات انتخاباتی به خارج از کشور، ناکام مانده اند.

منابع مطلع تاکید دارند که شخص رهبر جمهوری اسلامی بر لزوم اعتراف گیری از این افراد به هر قیمت ممکن تأکید کرده و به همین علت در پی ناکامی بازجویان قبلی، پرونده به جواد آزاده سپرده شده که تخصص وی در شکنجه بی حد و مرز برای کسب اعترافات ساختگی از متهمان است.

این در حالی است که به نوشته سایت نوروز، بر اثر شکنجه های شدید تیم بازجویی از اصلاح طلبان سید مصطفی تاج زاده در بیمارستان شهید مدرس بستری شده و کلیه هایش به واسطه تحمل ضربات سنگین کابل به شدت آسیب دیده است.

شکنجه گر جدید اصلاح طلبان کیست؟

جواد آزاده همان کسی است که پیشتر، فهیمه دری نوگورانی همسر سعید امامی (اسلامی) از متهمان قتل های زنجیره ای نیز زیر نظر او چنان شکنجه شد که به علت از کار افتادن هر دو کلیه خود در بیمارستان بقیه الله تهران بستری گردید. پس از آن بود که با علنی شدن شکنجه های انجام شده زیر نظر تیم بازجویی پرونده قتل ها و با دخالت خاتمی و هاشمی شاهرودی، پرونده از دست آزاده و همکارانش گرفته شد.

متعاقب این برخورد، جواد آزاده با انتشار یک جزوه هشتاد صفحه ای معروف، به تشریح اعترافاتی پرداخت که زیر شکنجه، حتی از سرسخت ترین کارکنان وزارت اطلاعات و برخی منسوبین آنها گرفته بود و وجه مشترک آنها، اعتراف به فساد اخلاقی و انجام قتل و عملیات تروریستی زیر نظر سرویس های جاسوسی بیگانه بود.

در فیلم تکان دهنده ای که بعدها از جلسات بازجویی از همسر سعید امامی به بیرون از بازداشتگاه وزارت اطلاعات راه یافت و نشان دهنده شکنجه وحشتناک نامبرده برای اعتراف به کثیف ترین موارد فساد جنسی و خیانت بود، سر تیم بازجویان همان جواد آزاده است که در فیلم با اسم مستعار "آملی" از وی نام برده می شود. در پی انتشار این صحنه ها و ادعای محمدنیازی، رییس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح مبنی بر گزینشی بودن این تصاویر، افشاکننده اصلی فیلم سه ساعته شكنجه متهمان قتل‌هاي زنجيره‌اي طي نامه‌اي به يكي از مسؤولان نظام كه نسخه‌اي از آن به مجلس و ساير دستگاه‌هاي اطلاعاتي-امنيتي ارسال شد، هر نوع دخل و تصرفي را در ضبط اين فيلم‌ها به شدت رد و تاکید کرد که بازجويي از متهمان- به ويژه متهمان زن- داراي صحنه‌هايي بسيار وحشتناك‌تر بوده است كه در فيلم موجود نيست.

مهدي رياحي، از پرسنل وزارت اطلاعات و از بازداشت شدگان پرونده ي قتل هاي زنجيره ای، پس از آزادی از زندان روایتی را در جمع عده ای از حامیان سعید امامی نقل کرده است که بازخوانی آن، پی بردن به شیوه بازجویی جواد آزاده را بهتر امکانپذیر می کند: "فقط يك صحنه را بگويم كه در حالي كه پاي من تاول زده بود و كيسه ي خون شده بود، از شلاق هايي كه 2 نصفه شب تمام شده بود، از اتاق تعزير آمدم [و] نمي توانستم راه بروم . با زانو راه مي رفتم . يكي از آنها به اين آقا جواد آزاده گفت كه آقا جواد، اين راببريم بهداري پوست پا را بچينند خون را تخليه كنند. گفت نه، مي بريم در اتاق با شلاق خالي مي كنيم . بردند با همان حالت پاهاي من را بستند به تخت و با كابلي كه زدند خون پاشيد كه لباسهاي خودشان نجس شد. توي اون شرايط كه پاهاي مرا اونجوري مي زدند ، تمام كبود شده بود و توي دمپايي نمي رفت و باد كرده بود مي آوردند دوباره [دستبند] قپوني مي كردند . قپوني تمام مي شد برمي گشتيم اتاق تعزير ...به من فشار قپوني خيلي زيادي مي آوردند . يه جوري مي شد كه از 2 ساعت و نيم ، دوساعت و ربع كه مي گذشت با اينكه من توان جسمي ام در حد خودم خوبه بي هوش مي شدم... باور كنيد اين دستهاي من اينقدر كه از پشت به هم نمي رسيد، جواد آزاده ، اون مجتبي [اشاره به "مجتبی بابابی" یا "امیری" از اعضای تیم بازجویی] و احمد ["احمد نیاکان" یا "تفتازانی"، از اعضای تیم بازجویی] بعضي وقتها سه نفري دستهاي منو مي كشيدند كه صداي استخوانهايم در مي آمد. تا اينكه اين قپوني را جا بندازند ...در اين شرايط دست و پا حتي نماز هم نمي تونستم بخونم ... اصلا انگار ما كيسه بوكس يك آدم بوكسوريم كه ميخواد تمرين كنه .... مي گفت اين دفعه محكم تر بود يا دفعه ي قبل. مي زندند و تمرين مي كردند. حالتهاي مختلف با مشت خودش . اصلا نه بازجويي مي كردند نه چيزي . طوري شده بود كه مثلا از آنجا رد مي شد در رو باز مي كرد مي آمد مي گفت وايسا يك چك تراپي دارم! واي مي ايستاد 20 تا 30 تا سيلي محكم مي زد به توی دلم مي زد . با لگد مي زد با مشت مي زد خسته مي شد و مي رفت بعد يكي ديگر مي آمد مي گفت در دلت نزدند؟ دوباره مي زد ... بحث تعزير [شلاق] حاكم شرع مثلا مي گفتند 50 تا [ضربه شلاق] . می گفت 20 تا ديگه . بعد كه باز شد نمي توانستم راه بروم مي گفت افتادي؟ دوباره مي خواباند 30 تا ديگه مي زد ..."

رهبری گفتند...

مهدی ریاحی در جای دیگر در مورد هدایت تیم بازجویی جواد آزاده از جانب نهادهای مافوق می گوید: "روي قتلهاي زنجيره اي خودشان مي گفتند ما يك شبكه كشف كرده ايم كه تنها كار مثبتشان قتل اين چهار نفر بوده، گور پدر آنها . البته مي دانستند كه من هيچ دخالتي در آن هم نداشتم . فقط مستمسكي بود براي دستگيري. اصلا تفهيم اتهامي ، بازجويي چيزي در اين باره حداقل در مورد من نشد... حالا چه كاري را مي خواستند تحت عنوان پرونده ي قتلهاي زنجيره اي بكنند آنچه ر اكه ما يقين داريم اينكه كار ديگري بود ... يك خطي بعد از ارديبهشت 78 وارد مي شود اينكه چه كسي دستور داده مهم است . چون جواد آزاده شلوارش را هم بدون هماهنگي نمي تواند بالا بكشد. الان هم همين طور است چطور جرات كرد اين طور با پرسنل [وزارت اطلاعات] برخورد كند. يعني برخوردي كه با منافقين و تروريستهاي محارب نشده بود..."

پس از افشای شکنجه متهمان پرونده قتل های زنجیره ای، جواد آزاده به همراه چهار تن دیگر از اعضای تیم بازجویی از وزارت اطلاعات اخراج شدند که عبارت بودند از: "علی اکبر باوند" معروف به "مجتبی بابایی" یا "امیری" ، "احمد شیخها" معروف به "احمد نیاکان" یا "تفتازانی"، مصطفی منتظری معروف به "فرقانی" یا "شربیانی"، و"مهدی قوامی هنر" معروف به "قوام".

این افراد پس از اخراج در مورد انگیزه های خود برای شکنجه شدید متهمان و منحرف کردن کامل مسیر پرونده قتل ها بر مبنای اعترافات ساختگی مورد بازجویی قرار گرفتند. در جريان بازجويي های جدید، وقتي از جواد آزاده پرسيده شد که به چه حقي اين همه زندانيان خود را براي کسب اعتراف دروغ ‏شکنجه کرديد، پاسخ آن بود که وقتي مقام رهبری گفتند که قتل ها قطعاً کار عوامل بيگانه بوده، ‏براي ما تکليف شرعي ايجاد شد آن قدر آنها را بزنيم تا به عامل بيگانه بودن اعتراف کنند، و مگر می توانستیم اعترافی مغایر با تصریح رهبر از آنان بگیریم.

این سخن در شرایطی گفته می شد که در پي قتل هاي زنجيره اي سال 77 و دستگيري عوامل اجراي اين قتل ها، آيت الله خامنه اي، در جريان يک ‏سخنراني علني گفته بود: حتم بدانيد کساني که اين قتل ها را انجام داده اند نيروي ‏نظام نبوده و عامل بيگانه هستند.

با پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی و روی کار آمدن احمدی نژاد، جواد آزاده و همکارانش دو باره دعوت به کار شدند و به انجام وظیفه در حلقه های اطلاعاتی مسوول برخورد با مخالفان دولت پرداختند.

اکنون، با سپرده شدن مسوولیت بازجویی اصلاح طلبان برجسته به جواد عباسی کنگوری معروف به جواد آزاده ، به نظر می رسد وی یک بار دیگر مسوولیت اخذ اعترافات بر مبنای تحلیل های رهبر جمهوری اسلامی ایران را به عهده گرفته است.

این در حالی است که آگاهان از ساختار درونی وزارت اطلاعات تاکید دارند جواد آزاده، حتی در میان عناصر "راست" این وزارتخانه – به خاطر "خیانتی" که به عقیده آنها بر سر پرونده قتل ها با شکنجه همکاران خود مرتکب شده – به شدت منفور است. به تاکید این آگاهان، حتی بسیاری از افراطی ترین نیروهای وزارت که سعید امامی را "شهید" می دانند، به خاطر رفتار جواد آزاده با سعید و همسرش، خود را مترصد فرصتی برای تسویه حساب با نامبرده دانسته اند. در چنین شرایطی، تبدیل شدن آزاده به تکیه گاه اصلی اثبات اتهامات "نظام" علیه اصلاح طلبان، از همین ابتدا اعتبار بازجویی های نامبرده و همکارانش را حتی در سطح وزارت اطلاعات به زیر سوال برده است.

کهریزک : iranpressnews.com

نقش مزدوران خارجی در کشتار جوانان در کهریزک

از طرف یکی از پاسداران وطن پرست و ضد ولایت فقیه

کهریزک که بسته شد مرکز زندان نبوده است. کهریزک مرکز آموزش عربهای لبنانی و منطقه به آنجا آورده می شدند و به آنها آموزش ترور داده می شد. کهریزک که پیشتر مرکز نگهداری اسرای عراقی بود در جریانات اخیر وقتی عربها جوانان را دستگیر می کردند به اینجا می آوردند و تا حد مرگ شکنجه می دهند. کهریزک بر اساس تایید پزشکان بارها مرکز آلوده به مننژیت اعلام شد. جوانان در اصل در اوین جان نباختند. آنها در کهریزک بودند بهمین خاطر جهت نزدیکی به سردخانه های جنوب و انبار میوه به کهریزک پیکر آنها را بدانجا انتقال می دهند. نزدیکان محسن رضایی هم به وی اطلاع دادند که روح الاامنینی و کسان دیگر بدست عربهای تروریست شکنجه شده اند. عرب های حزب الله هم پسر رییس ستاد انتخاباتی محسن رصایی یا کسان دیگر را اصلاً نمی شناسند. آنها بودند که مانند گرگهای گرسنه با تبر و دشنه به مردم حمله ور می شدند. جالب است بدانید که خود ماموران آدمکش ترسیده اند و حاضر نیستند در این محل بمانند. زیرا طبق اطلاعات موثق چند عرب لبنانی خود آلوده به مننژیت شدند و طبق گفته یکی از پاسدارها، یکی از تروریستهای وارداتی بر اثر آلودگی بدرک واصل شد.

مراسم چهلم : BBC

رد درخواست برگزاری مراسم چهلم کشته ها در مصلای تهران

روشن کردن شمع در یکی از تجمعات پس از انتخابات به یاد قربانیان 25 خرداد

وزارت کشور ایران درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای برگزاری مراسم "سکوت" به منظور بزرگداشت قربانیان خشونت های پس از انتخابات ایران در مصلای تهران در روز هشت مرداد را رد کرده است.

پنجشنبه هشتم مرداد چهلم ندا آقا سلطان است که روز شنبه 30 خرداد، یک روز پس از سخنرانی آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران دایر بر لزوم پایان اعتراضات خیابانی، به ضرب گلوله در تهران کشته شد.

خانواده آقا سلطان گفته اند که پنجشنبه بعد از ظهر مراسمی بر سر قبر ندا در بهشت زهرا برگزار خواهند کرد.

به گزارش منابع خبری ایران محمود عباس زاده مشکینی، مدیر کل سیاسی وزارت کشور، گفته است: "در این ایام برای هیچ فرد و گروهی از جریانات مختلف سیاسی کشور مجوز برگزاری تجمع و راهپیمایی صادر نشده است."

وی طی توضیحاتی در مورد دلایل رد این درخواست گفت که تقاضای برگزاری تجمع باید از سوی "گروه های قانونی" و از یک هفته قبل هم به صورت کتبی و هم حضوری تسلیم وزارت کشور شود. درخواست آقایان موسوی و کروبی روز شنبه یا یکشنبه ارسال شده بود.

این مقام وزارت کشور همچنین افزود که این درخواست "نه با امضا نماینده گروه سیاسی - بلکه با امضای دو نفر از کاندیداهای ریاست جمهوری دهم که با اقبال اکثریت رای دهندگان مردم ایران مواجه نشده اند، از جایگاه شخصیت حقیقی به وزارت کشور ارسال شده است".

وی افزود: ".... در این خصوص طبق عرف ملت ایران مجلس ترحیم توسط بستگان متوفی در مساجد محل و منطقه برگزار می شود."

این درحالی است که بسیاری از خانواده های کشته شدگان در جریان خشونت ها می گویند دولت از برگزاری مراسم ختم و عزاداری برای آنها در مساجد و حتی سالن های خصوصی جلوگیری می کند.

آقای موسوی روز دوشنبه در یک سخنرانی شدیداللحن در تقبیح خشونت ها، درخواست خود را برای برگزاری مراسم یادبود قربانیان تکرار کرد.

او گفت: "با این کار دولت را در معرض امتحان قرار دادیم، ما نمی‌خواهیم کاری کنیم، سخنرانی هم نداریم، فقط می‌خواهیم از مصلایی که با هزینه‌های صدها میلیارد تومانی ساخته شده، یک استفاده‌ای کنیم، همان ۱۳ میلیونی که شما می‌گویید، این‌ها هم حقی دارند نسبت به این مصلی که از پول آنها ساخته شده.....اجازه دهید ما جمع شویم و فقط قرآن بخوانیم."

اشاره او به 13 میلیون رایی بود که وزارت کشور می گوید آقای موسوی در انتخابات آورده است. آقای موسوی خود را برنده واقعی انتخابات می داند و دولت را به تقلب متهم کرده است، اتهامی که دولت رد کرده است.

در تقاضانامه اولیه موسوی و کروبی از وزارت کشور درخواست شده بود که مجوز برگزاری مراسمی را به مناسبت چهلمین روز درگذشت عده ای از معترضان به نتایج انتخابات بدهد.

در روزهای اخیر از برگزاری مراسم یادبود کشته شدگان جلوگیری شده و برخی خانواده های جان باختگان حوادث اخیر می گویند که به آنها گفته شده است که از برگزاری هر گونه مراسم ختم و یادبودی خودداری کنند.

پیش از این نیز درخواست های نامزدهای معترض و برخی گروه های سیاسی طرفدار آنها از وزارت کشور برای برگزاری راهپیمایی اعتراض آمیز رد شده بود.

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

بیانیه دکتر محسن سازگارا

سلام
بامداد دوشنبه پنجم مرداد 1388 و 27 جولای 2009 میلادی
چند تا نکته رو پشت هم عرض کنم. یکی پرسیده بودید که «وقتی سرکوبگرا تغییر قیافه میدند، شکل بچه های جنبش خودشونو میکنند حتی لباس سبز می پوشند، مچ بند سبز می بندند، میان قاطی صفوف شناسایی می کنند، چه کار باید بکنیم؟» این یک تاکتیک روسیه شبیه کاریست که در انقلاب رز هم کردند (انقلاب رزها) یک بررسی ای من دارم میکنم، فکر میکنم فردا یا پس فردا نهایی که بشه، اطرافشو ببینم خدمت شما عرض میکنم و جواب سؤال رو میتونم جامع و کامل بدم.
نکته دیگه روز گذشته یکشنبه مراسم ختم شهید جنبش سبز محسن روح الامینی حذف شد و عقب کشیدند. چیزی که تا الان به ما اجازه نداند برای هیچ کدام از شهدامون مراسم بگیریم. چیزی که در حاشیه این مراسم جالب بود این بود که بسیار بسیار آرایش سنگین نظامی داده بودند سرکوبگرها برای محافظت از صدا و سیما و میفهمند که جنبش این توانمندی رو داره که هر وقت اراده بکنه میتونه صدا و سیماشونو بگیره و بهشون نشون بده که از اونجا نمیتونند تبلیغ یکطرفه بکنند. به هر حال اون چیزی که واجبه اینست که تحریم صدا و سیما، (که ازاونجا جنگ روانی با ما میکنند) تحریم کالاهاییست که صدا و سیما پخش میکنه، تبلیغشو میکنه. حرف زدن با سوپرمارکت و مغازه ای که احتمالاً اون کالا رو میاره و بهش گوشزد کردن در هر محلی که «نباید این کالا رو بیاری چون در صدا و سیما تبلیغ میشه» بسیار مرثره و بسیار مؤثر واقع شده و اون تاکتیکی هم که هر وقت بخواد اعتراف Show پخش بشه، هر وقت احمدی نژاد یا خامنه ای یا دیگران بخوان حرف بزنن ما میتونیم شبکه برق رو با استفاده از وسایل پر مصرف لرزان بکنیم، مجموع اینها باید بتونه به کودتاچی ها نشون بده که نمیتونند پول مردم رو یکطرفه بگیرند، وسایل مردم رو بگیرند، از صدا و سیمایی که مال مردمه یکسویه علیه مردم استفاده بکنند. به هر حال این قصه دیروز این درس آموزی رو برای ما داشت که چقدر ترسانند و چقدر لرزانند از اینکه ممکن است که صدا و سیماشون به خطر بیفته.
نکته دیگه اینکه این به ما نشون داد که قدرت جنبش (یک بخش بزرگیش) از خون شهدای جنبش در میاد. بچه های جنبش که شهید شدند واینها حتی اجازه دفن علنی نمیدند، حتی جنازه ها رو قایم می کنند و اجازه برگزاری ختم و مراسم نمیدند. به همین دلیل هم پنجشنبه ای که در پیشه، مراسم چهلم شهدا، که حالا برای اینکه مهندس موسوی و آقای کروبی برای اینکه اتمام حجت بکنند درخواست مجوز هم در مصلی کرده اند که تقریباً میشه اطمینان داشت که اجازه نخواهند داد و اصلاً مهم نیست، جنبش روز پنجشنبه در تهران و اکثر شهرهای ایران باید یک قدرت نمایی بزرگ بکنه برای اینکه این قدرت نمایی به ما نشون داده وقتی که میلیونی میاییم تو خیابون نه میتونن صدمه ای بزنن بهمون و اینکه بلافاصله بعدش هم از سمت مقابل شروع میکنه به ریزش کردن و لرزه به اندامشون میافته.
نکته دیگه که باید به عنوان یک پیروزی عرض کنم، تظاهرات بزرگی بود که در سراسر دنیا شاید مجموعاً بیش از 120 شهر دنیا، شهرهای بزرگ در کشورهای مختلف توانستند ایرانیها به همراه غیر ایرانیها روز همبستگی با ملت ایران رو به نمایش بگذارند. تمام رادیو تلویزیونها رو در هر جایی، در هر شهری تونستند به خدمت بگیرند و صحبت بکنند. همه ی اینها این موجی که موج سبز در دنیا ایجاد کرده حاصل حرکتیست که در ایران انجام میگیره و این پیروزی اگر در سطح دنیا برای جنبش بوده در واقع تأثیر مستقیمی است که از پیروزی جنبش در ایران به دست میاد.
نکته دیگه ای میخواستم عرض بکنم اینست که شخصی به نام آقای طائب، روحانی ای که قبلاً در زندانها بازجویی میکرد و خیلی بچه هایی که در دهه گذشته زندان بودند، آقای طائب رو چشیدند که این ظاهر روحانی با لباس روحانیت اما یک بازجوی بیرحم و آدمکش، این آدم الان جانشین فرمانده ی بسیج سپاهه. یعنی لباس سپاهیگری رو هم نداره و خیلی بچه های سپاه هم دلخورند که این آدمی که اون فداکاری های زمان جنگ و جبهه رو نداره و در واقع از درون سپاهیگری نیامده، در واقع از درون بسیجیست که فقط به صرف رفاقت با آقا مجتبی و باندی که از او هستش، او در رأس هم نیروهای ویژه پشتیبان ولایت (نوپو) قرار داره، هم بسیج اون بخشیش که میتونه به خیابون بیاره و بچه ها رو بکشه قرار داره و هم در زندانها شکنجه کردن و تهیه این Showهای اعترافی که حتی وزارت اطلاعات رو وادار کرده واکنش نشون بده و دعوا شده بین وزارت اطلاعات و این آقای طائب و سرکوبگرا. نکته ای که من میخواستم خواهش بکنم از شما اینست که این آقای طائب رو باید که جاشو شناسایی بکنید، محل زندگیش رو، اطلاعاتش رو روی اینترنت بگذارید و اون و چهره اش رو به مردم معرفی بکنید. با خانواده اش تماس بگیرید، آدرسش رو منتشر کنید و بگذارید که همه بشناسند، فامیلش، اطرافیانش و حتی فامیلهای دورترش، هر کس در هر بعدی آقای طائب رو میتونه بشناسه، حتماً ارتباط بگیرید و این سؤال رو پیش پای هر کسی که به نوعی حتی با خانواده آقای طائب دسترسی داره پیش پاش بگذارند که چرا بچه های مردم رو میکشه؟ چرا جوونهای مردم رو تو زندان شکنجه میکنند و منجر به مرگشون میشند؟ چرا جنازه ها رو پنهان میکنند و چرا این جنایتها رو مرتکب میشند. بسیار بسیار اهمیت داره برای اینکه الان هم باید چهره ی این آدم شناخته بشه و هم دیگرانی که دارند چوب جنایتهای امثال این آدم رو میخورند (از بچه های سپاه، ازبچه های بسیج) بتونند سرشون رو بالا بگیرند که از اونها نیستند. من خواهش بعدیم اینست که هرکس به نوعی از آقای طائب اطلاعاتی داره روی اینترنت بگذاره و سعی کنید که پیدا بکنید و آقای طائب رو بهش حداقل از طریق دوست و آشنا و خانواده این اعتراض رو مطرح بکنید.
نکته دیگه اینکه به نظر میرسه که بعد از تظاهرات بزرگ پنجشنبه و مراسم شمع روشن کردن و بزرگداشت شهدای جنبش ما هفته آینده هم با فاصله کوتاهی به دلیل چهاردهم مرداد که روز مشروطیته و احتمالاً (اگر باز نترسند و عقب نشینی نکنند و پنهانش نکنند) روز تحلیف آقای احمدی نژاد هم خواهد بود، یک مراسم بزرگ خواهیم داشت که تمرینش رو هم قبلاً کردیم. حالا جزئیاتش بعد از مراسم میلیونی این پنجشنبه اعلام خواهد شد.
نکته دیگری که میخواستم بگم مسأله اولویت بندی کارهای ماست برای تظاهرات پنجشنبه و بعد از اون. اولویت اصلی اصلی اصلی ما رفتن به شهرستانهاست. جنبش در سه بعد (بحثش رو کردیم) باید رشد کنه . اقشار جدید و سربازگیری از گروههای اجتماعی جدید، آکسیونهای جدید و روشهای ابتکاری و روشهای به اصطلاح توسعه جغرافیایی. توسعه جغرافیایی اولویت یک یک یک ماست و در رأس کسانی که میتوانند اولویت رو انجام بدن، بچه های دانشگاه آزاد هستند که در همه ی شهرهای کشور حضور دارند. بعداً راجع به این بیشتر صحبت میکنیم.
دوتا نکته آخری روهم بگم و حرفم رو تموم کنم. یکی اینکه یکی از ابتکاراتی که از من پرسیدند «شبها بعد از الله اکبر گفتن توی خیابون تظاهرات پراکنده بگذارند و نیروهای سرکوبگر رو اینور و اونور بکشونند و تا پاسی از شب به شرطی که مزاحم مردم و خواب مردم نباشه آیا کار خوبیست؟» قطعاً کار خوبیست برای اینکه اونها کمبود نیرو دارند و خسته می شند.
نکته آخری که میخواستم بگم و توضیحش رو روی نت باید بگذارم استفاده از اون تونل مجازی ای است که از کامپیوتر دانشگاه ها و اشخاص اینور دنیا استفاده میشه که دستور العملش حاضره و ان شاء الله ظرف یکی دو روز آینده نهایی بشه، من اینجا خیلی نمیتونم توضیح بدم. میگذاریم از طریق اینترنت بیاد خدمتتون.
عرضم تمامه تا فردای دیگه شاد و پیروز و موفق باشید. [انگشتانشون رو به شکل V گرفتند]

بیانیه دکتر محسن سازگارا

سلام
بامداد دوشنبه پنجم مرداد 1388 و 27 جولای 2009 میلادی
چند تا نکته رو پشت هم عرض کنم. یکی پرسیده بودید که «وقتی سرکوبگرا تغییر قیافه میدند، شکل بچه های جنبش خودشونو میکنند حتی لباس سبز می پوشند، مچ بند سبز می بندند، میان قاطی صفوف شناسایی می کنند، چه کار باید بکنیم؟» این یک تاکتیک روسیه شبیه کاریست که در انقلاب رز هم کردند (انقلاب رزها) یک بررسی ای من دارم میکنم، فکر میکنم فردا یا پس فردا نهایی که بشه، اطرافشو ببینم خدمت شما عرض میکنم و جواب سؤال رو میتونم جامع و کامل بدم.
نکته دیگه روز گذشته یکشنبه مراسم ختم شهید جنبش سبز محسن روح الامینی حذف شد و عقب کشیدند. چیزی که تا الان به ما اجازه نداند برای هیچ کدام از شهدامون مراسم بگیریم. چیزی که در حاشیه این مراسم جالب بود این بود که بسیار بسیار آرایش سنگین نظامی داده بودند سرکوبگرها برای محافظت از صدا و سیما و میفهمند که جنبش این توانمندی رو داره که هر وقت اراده بکنه میتونه صدا و سیماشونو بگیره و بهشون نشون بده که از اونجا نمیتونند تبلیغ یکطرفه بکنند. به هر حال اون چیزی که واجبه اینست که تحریم صدا و سیما، (که ازاونجا جنگ روانی با ما میکنند) تحریم کالاهاییست که صدا و سیما پخش میکنه، تبلیغشو میکنه. حرف زدن با سوپرمارکت و مغازه ای که احتمالاً اون کالا رو میاره و بهش گوشزد کردن در هر محلی که «نباید این کالا رو بیاری چون در صدا و سیما تبلیغ میشه» بسیار مرثره و بسیار مؤثر واقع شده و اون تاکتیکی هم که هر وقت بخواد اعتراف Show پخش بشه، هر وقت احمدی نژاد یا خامنه ای یا دیگران بخوان حرف بزنن ما میتونیم شبکه برق رو با استفاده از وسایل پر مصرف لرزان بکنیم، مجموع اینها باید بتونه به کودتاچی ها نشون بده که نمیتونند پول مردم رو یکطرفه بگیرند، وسایل مردم رو بگیرند، از صدا و سیمایی که مال مردمه یکسویه علیه مردم استفاده بکنند. به هر حال این قصه دیروز این درس آموزی رو برای ما داشت که چقدر ترسانند و چقدر لرزانند از اینکه ممکن است که صدا و سیماشون به خطر بیفته.
نکته دیگه اینکه این به ما نشون داد که قدرت جنبش (یک بخش بزرگیش) از خون شهدای جنبش در میاد. بچه های جنبش که شهید شدند واینها حتی اجازه دفن علنی نمیدند، حتی جنازه ها رو قایم می کنند و اجازه برگزاری ختم و مراسم نمیدند. به همین دلیل هم پنجشنبه ای که در پیشه، مراسم چهلم شهدا، که حالا برای اینکه مهندس موسوی و آقای کروبی برای اینکه اتمام حجت بکنند درخواست مجوز هم در مصلی کرده اند که تقریباً میشه اطمینان داشت که اجازه نخواهند داد و اصلاً مهم نیست، جنبش روز پنجشنبه در تهران و اکثر شهرهای ایران باید یک قدرت نمایی بزرگ بکنه برای اینکه این قدرت نمایی به ما نشون داده وقتی که میلیونی میاییم تو خیابون نه میتونن صدمه ای بزنن بهمون و اینکه بلافاصله بعدش هم از سمت مقابل شروع میکنه به ریزش کردن و لرزه به اندامشون میافته.
نکته دیگه که باید به عنوان یک پیروزی عرض کنم، تظاهرات بزرگی بود که در سراسر دنیا شاید مجموعاً بیش از 120 شهر دنیا، شهرهای بزرگ در کشورهای مختلف توانستند ایرانیها به همراه غیر ایرانیها روز همبستگی با ملت ایران رو به نمایش بگذارند. تمام رادیو تلویزیونها رو در هر جایی، در هر شهری تونستند به خدمت بگیرند و صحبت بکنند. همه ی اینها این موجی که موج سبز در دنیا ایجاد کرده حاصل حرکتیست که در ایران انجام میگیره و این پیروزی اگر در سطح دنیا برای جنبش بوده در واقع تأثیر مستقیمی است که از پیروزی جنبش در ایران به دست میاد.
نکته دیگه ای میخواستم عرض بکنم اینست که شخصی به نام آقای طائب، روحانی ای که قبلاً در زندانها بازجویی میکرد و خیلی بچه هایی که در دهه گذشته زندان بودند، آقای طائب رو چشیدند که این ظاهر روحانی با لباس روحانیت اما یک بازجوی بیرحم و آدمکش، این آدم الان جانشین فرمانده ی بسیج سپاهه. یعنی لباس سپاهیگری رو هم نداره و خیلی بچه های سپاه هم دلخورند که این آدمی که اون فداکاری های زمان جنگ و جبهه رو نداره و در واقع از درون سپاهیگری نیامده، در واقع از درون بسیجیست که فقط به صرف رفاقت با آقا مجتبی و باندی که از او هستش، او در رأس هم نیروهای ویژه پشتیبان ولایت (نوپو) قرار داره، هم بسیج اون بخشیش که میتونه به خیابون بیاره و بچه ها رو بکشه قرار داره و هم در زندانها شکنجه کردن و تهیه این Showهای اعترافی که حتی وزارت اطلاعات رو وادار کرده واکنش نشون بده و دعوا شده بین وزارت اطلاعات و این آقای طائب و سرکوبگرا. نکته ای که من میخواستم خواهش بکنم از شما اینست که این آقای طائب رو باید که جاشو شناسایی بکنید، محل زندگیش رو، اطلاعاتش رو روی اینترنت بگذارید و اون و چهره اش رو به مردم معرفی بکنید. با خانواده اش تماس بگیرید، آدرسش رو منتشر کنید و بگذارید که همه بشناسند، فامیلش، اطرافیانش و حتی فامیلهای دورترش، هر کس در هر بعدی آقای طائب رو میتونه بشناسه، حتماً ارتباط بگیرید و این سؤال رو پیش پای هر کسی که به نوعی حتی با خانواده آقای طائب دسترسی داره پیش پاش بگذارند که چرا بچه های مردم رو میکشه؟ چرا جوونهای مردم رو تو زندان شکنجه میکنند و منجر به مرگشون میشند؟ چرا جنازه ها رو پنهان میکنند و چرا این جنایتها رو مرتکب میشند. بسیار بسیار اهمیت داره برای اینکه الان هم باید چهره ی این آدم شناخته بشه و هم دیگرانی که دارند چوب جنایتهای امثال این آدم رو میخورند (از بچه های سپاه، ازبچه های بسیج) بتونند سرشون رو بالا بگیرند که از اونها نیستند. من خواهش بعدیم اینست که هرکس به نوعی از آقای طائب اطلاعاتی داره روی اینترنت بگذاره و سعی کنید که پیدا بکنید و آقای طائب رو بهش حداقل از طریق دوست و آشنا و خانواده این اعتراض رو مطرح بکنید.
نکته دیگه اینکه به نظر میرسه که بعد از تظاهرات بزرگ پنجشنبه و مراسم شمع روشن کردن و بزرگداشت شهدای جنبش ما هفته آینده هم با فاصله کوتاهی به دلیل چهاردهم مرداد که روز مشروطیته و احتمالاً (اگر باز نترسند و عقب نشینی نکنند و پنهانش نکنند) روز تحلیف آقای احمدی نژاد هم خواهد بود، یک مراسم بزرگ خواهیم داشت که تمرینش رو هم قبلاً کردیم. حالا جزئیاتش بعد از مراسم میلیونی این پنجشنبه اعلام خواهد شد.
نکته دیگری که میخواستم بگم مسأله اولویت بندی کارهای ماست برای تظاهرات پنجشنبه و بعد از اون. اولویت اصلی اصلی اصلی ما رفتن به شهرستانهاست. جنبش در سه بعد (بحثش رو کردیم) باید رشد کنه . اقشار جدید و سربازگیری از گروههای اجتماعی جدید، آکسیونهای جدید و روشهای ابتکاری و روشهای به اصطلاح توسعه جغرافیایی. توسعه جغرافیایی اولویت یک یک یک ماست و در رأس کسانی که میتوانند اولویت رو انجام بدن، بچه های دانشگاه آزاد هستند که در همه ی شهرهای کشور حضور دارند. بعداً راجع به این بیشتر صحبت میکنیم.
دوتا نکته آخری روهم بگم و حرفم رو تموم کنم. یکی اینکه یکی از ابتکاراتی که از من پرسیدند «شبها بعد از الله اکبر گفتن توی خیابون تظاهرات پراکنده بگذارند و نیروهای سرکوبگر رو اینور و اونور بکشونند و تا پاسی از شب به شرطی که مزاحم مردم و خواب مردم نباشه آیا کار خوبیست؟» قطعاً کار خوبیست برای اینکه اونها کمبود نیرو دارند و خسته می شند.
نکته آخری که میخواستم بگم و توضیحش رو روی نت باید بگذارم استفاده از اون تونل مجازی ای است که از کامپیوتر دانشگاه ها و اشخاص اینور دنیا استفاده میشه که دستور العملش حاضره و ان شاء الله ظرف یکی دو روز آینده نهایی بشه، من اینجا خیلی نمیتونم توضیح بدم. میگذاریم از طریق اینترنت بیاد خدمتتون.
عرضم تمامه تا فردای دیگه شاد و پیروز و موفق باشید. [انگشتانشون رو به شکل V گرفتند]