۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

روزنامه های چهارشنبه : BBC

ادعا و واقعیت

علی میرباقری در مقاله ای در اعتماد نوشته واقعیت تلخ جامعه ما، این است که افکار ما با خلقیات ما سازگاری ندارد و به ماشین بنزی شبیه شده ایم که متناسب با شرایط روز دنیا، بدنه خود را آراسته و غلط انداز کرده است، اما هنوز دارای موتور پیکانی و ضعیف و غیرکیفی است. ظاهرمان با واقعیت هایمان جور درنمی آید. همگی دل مان می خواهد مدنی و مبتنی بر آزادی، حقوق شهروندی، عدالت خواهی و دیانت و ارزش های اعتقادی زندگی کنیم، اما این فضایل در درون و نهان مان، نهادینه و انباشته نشده و با خلقیات و شخصیت تاریخی ما همخوانی ندارد.

به نوشته این نویسنده اصلاح طلب مدعی مدیریت جهانی هستیم، همه را به وحدت فرامی خوانیم، قانونگرایی را اصل و فصل الخطاب عنوان می کنیم اما تنها چیزی را که عمل نمی کنیم، قانون است، عدالت را فضیلت و انسانیت را محور می دانیم، راستی و درستی را رکن دین و مبنای زندگی قرار می دهیم. اما بر خلاف آنچه دین مان به ما آموخته است به راحتی دروغ می گوییم. خیلی ساده تهمت می زنیم. در میان خودمان ترحم نداریم، حذف و تخریب و تکفیر و پرونده سازی و حسادت و زدن، به شدت میان مان رواج دارد.

بدون کسب اجازه

فرزان سجودی در مقاله ای در سرمایه نوشته مدتی است تلویزیون نگاه نمی کنم. کمی ناخوشم و تماشای تلویزیون برایم ضرر دارد، یعنی می گویند مخرب جسم و جان است. از یکی از دوستان شنیدم که چهارشنبه شب گذشته ( 31 تیر) در برنامه دو قدم مانده به صبح فیلمی از یکی از سخنرانی های من پخش شده است؛ سخنرانی هایی که گهگاه ممکن است در مراکز عمومی فرهنگی مثل دانشگاه، شهر کتاب، فرهنگستان و مانند آن انجام شود و اصولاً هیچ ارتباطی با تلویزیون یا برنامه سازی تلویزیونی ندارد.

این استاد دانشگاه نوشته در شگفتم از دستگاهی که شبانه روز فریاد اخلاق و اخلاقیات می زند اما به جزئی ترین مسائل اخلاقی پایبند نیست. آدم اگر یک حبه قند بخواهد از قندان کسی بردارد کسب اجازه می کند، چطور است که صداوسیما آن هم نه در یک برنامه خبری بلکه در یک برنامه تولیدی دست به آرشیو می برد و حتی بدون اطلاع به صاحب حق، برای پر کردن برنامه های از رونق افتاده به پخش بی اجازه سخنرانی ای دست می زند که حتی ضبط کردنش هم بدون کسب اجازه بوده است.

سیب قرمز آمریکائی

پویا‌دبیری ‌مهر در گزارشی در روزنامه خبر نوشته سیب‌های آمریکایی از بندر شهید رجایی وارد ایران شد و افزوده پس از واردات مشکوک پرتقال‌های اسرائیلی که دلیل واردات آن در نهایت مشخص نشد و اعلام شد که این اسرائیلی نبوده است و فقط نام و نشان اسرائیل با تقلب روی آن حک شده بود، این‌بار نوبت به واردات سیب‌های قرمز آمریکایی رسید. 

فعالان بازار میوه در جنوب کشور به نوشته این روزنامه می‌گویند: سیب‌های وارداتی از بهترین نوع سیب‌ها هستند که البته نمونه مشابه آن در ایران هم برداشت می‌شود. سیب‌های آمریکایی از بندر شهید رجایی، که بزرگترین بندر بارگیری کشور است وارد ایران شده، اما هنوز به طور دقیق معلوم نیست که آیا از بنادر دیگر هم این نوع سیب وارد شده است یا خیر.

الگوئی که گذاشتیم


آفتاب یزد در سرمقاله خود نوشته قرار بود ما الگویی باشیم برای مسلمانان، بلكه همه حق خواهان جهان. قرار بود با دست در دست هم گذاشتن، نام ایران و اسلام را اعتلا‌ببخشیم. قرار بود من را كنار بگذاریم تا فتح قله‌های اخلاق، سیاست و پیشرفت به دست "ما" امكان‌پذیر باشد. انصافا عده‌ای نیز برای رسیدن به این قله‌ها، همه كار كردند؛ همانها كه برای پیشگامی در ایثار مسابقه مـي‌گـذاشـتـند و اگر جدالی داشتند تنها بر سر »اول« بــودن در جـانـفشانی بود. پس از آنها قرار بود بازماندگان آن حسیني‌ها، راه زینب در پیش بگیرند تا پیام حسین‌های زمان به خوبی بر گوش و دل نسل‌های جدید بنشیند.

به نوشته سردبیر این روزنامه در روزگار عجیب ما، بعضی "الهه پرستان" چشم بـر همه چیز مي‌بندند: اهانت به قرآن، بي‌اعتنایی دولتمردان به مراجع تقلید، عبور بي‌تفاوت از حوادث منجر به قتل 168 هموطن بي‌گناه، ریخته شدن خون جوانانی كه سرمایه‌های كشور هستند و حتی ایستادگی لجوجانه در برابر فرمان صریح رهبری.


درد بی دادی

محمد بهشتی در سوگنامه ای به جهت درگذشت سیف الله داد با عنوان "درد از بی دادی" نوشته در روزگاری كه هیچ‌كس خبر از احوال آب وهوا نمي‌پرسد. اما همه هر لحظه منتظر خبری هستند و «چه خبر؟» ورد زبان مرد و زن و پیر و جوان است، همه باخبرند و خبری دارند تازه و تكان‌دهنده، یكی از یكی دردناك‌تر. در چنین روزگاری مظلومند كسانی كه به مرگ طبیعی مي‌میرند. خبر مرگشان لابه‌لای این‌همه درد و بیداد گم مي‌شود. اما خبر پركشیدن «داد» دردناك بود و تكان‌دهنده چرا؟

به نوشته اعتماد ملی فكر این را نكرده بودیم كه تن رنجور «داد» تاب این‌همه بیداد ندارد. البته او به مرگ طبیعی پركشید در روزگاری كه توفان این همه بیداد طبیعی است. خبر پركشیدن «داد» در این میان یك‌باره قد كشید و در پاسخ «چه خبر؟» خبر اول شد. چون او بزرگ بود. عزیز بود. محترم بود. هنرمند بود. دردمند بود. اهل سرزمین خود بود. درد بي‌«داد»ی سخت است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر